انجمن شاهنامه خوانی پیوندِ مهر

نامۀ باستان ویرایش دکتر کزازی

انجمن شاهنامه خوانی پیوندِ مهر

نامۀ باستان ویرایش دکتر کزازی

داستان جنگ هفت گردان(2170-2245)

.

.


داستان را با آوای مهران از اینجا بشنوید .



 مقالات:





2170چه گفت آن سراینده مردِ دلیرکه ناگه بر آویخت با نرٌه شیر؟

که:«گر نام مردی بجویی همی، رخ تیغ هندی بشویی همی،

ز بدها نبایدت پرهیز کرد، که پیش آیدت روزِ ننگ و نبرد.

زمانه چو آمد به تنگی فراز،هم از تو نگردد به پرهیز باز.

چو همره کنی جنگ را با خرد،دلیرت ز جنگاوران نشمرد.
2175خرد را و دین را رهی دیگر است؛سخنهای نیکو به بند اندر است».

کنون از رهِ رستمِ جنگجوی،یکی داستان است با رنگ و بوی.
 شنودم که روزی گوِ پیلتنیکی سور کرد از درِ انجمن،

به جایی کجا نام او بُد نوند،بدوی اندرون کاخهای بلند

کجا آذرِ تیزِ بُرزین کنون،بدانجا فروزد همی رهنمون.
2180بزرگانِ ایران، بدان بزمگاه،شدند انجمن نامور یک سپاه؛

چو توس و چو گودرزِ گشوادگان؛چو بهرام و چو گیو و آزادگان؛

چو گرگین و چون زنگۀ شاوران؛چو گستهم و خٌرُاد جنگاوران؛

چو بُرزینِ گردنکشِ تیغ زن؛گُرازه که بود او سرِ انجمن.

اَبا هر یک از مهتران،مردِ چند؛یکی لشکری نامدار، ارجمند.
2185نیاسود یک تن زمانی ز کار؛ز چوگان و تیر و نبید و شکار.

به مستی ،چنین گفت یک روز گیو،به رستم که:«ای نامبردار نیو!

گر ایدون که رای شکار آیدت،که یوز ِشکاری به کار آیدت،

به نخجیرگاهِ رَد افراسیاب،بپوشیم تابان رخِ آفتاب،

ز گَردِ سواران  و از یوز و باز،فرازیدن نیزه های دراز.
2190به گور تگاور، کمند افکنیم؛
بر آن دشتِ توران شکاری کنیم؛
به شمشیر، بر شیر بند افکنیم.
که اندر جهان یادگاری کنیم».

بدو گفت رستم که:«بر کامِ تو،مبادا گذر، تا به فرجام تو!

سحرگه، بدان دشتِ توران شویم؛ز نخچیر و از تاختن نغنویم».

ببودند یکسر بدین همسَخُن؛کسی رایِ دیگر نیفگند بُن.
2195سحرگه چو از خواب برخاستند،بر آن آرزو، رفتن آراستند.

برفتند با یوز و با باز و مهد،همه نامجویان سوی راه شهد.

به نخچیرگاهِ رد افراسیاب،ز یک دست کوه و دگر رودِ آب .

دگر سو، سرخس و بیابان ز پیش؛گله گشته، بر دشت، آهو و میش.

همه دشت پر خرگه و خیمه بود؛از انبوه آهو، سر، آسیمه بود.
2200ز درٌنده شیران، زمین شد تهی؛به پرٌنده مرغان رسید آگهی.

یله هر سویی مرغ و نخچیر بود،اگر کشته گر خستۀ تیر بود.

ز خنده نیاسود لب، یک زمان؛ببودند روشن دل و شادمان.

به یک هفته ز این گونه با مَی به دست؛گهی تاختن، گه خُرام و نشست.

به هشتم ، تهمتن بیامد پگاه؛یکی رای شایسته زد با سپاه،
2205که:«از ما به افراسیاب این زمان،همانا رسید آگهی، بی گمان.

بباید طلایه ،به ره بر ، یکی؛که چون آگهی یابد او اندکی،

یکی تاختن سازد؛آید به جنگ؛کند دشت، بر گور و نخچیر، تنگ».

زُواره، به زه بر نهاده کمان،بیامد بدین کار بسته میان.

سپه را که چون او نگهدار بود،همۀ چارۀ دشمنان خوار بود.
2210به نخچیر و خوردن نهادند روی؛نکردند کس یاد ِپرخاشجوی.

پس آگاهی آمد به افراسیاب،از ایشان شبِ تیره هنگامِ خواب.

ز لشکر ،جهاندیدگان را بخواند؛ز رستم، بسی داستانها براند؛

وز آن هفت گُردِ سوار دلیر،که بودند هر یک به کردارِ شیر؛

که:«ما را بباید کنون ساختن؛بناگاه، بردن یکی تاختن.
2215گر این هفت یل را به چنگ آوریم،جهان پیش کاوس تنگ آوریم.

به کردارِ نخچیر باید شدن؛بناگاه لشکر بر ایشان زدن».

گزین کرد شمشیرزن، سی هزار؛همه جنگجوی از درِ کارزار.

 به راهِ بیابان برون تاختند؛همه، جنگ را ، گردن افراختند.

به هر سو، فرستاد بی مر سپاه؛بر آن سرکشان تا بگیرند راه.
2220زُواره چو گردِ سپه را بدید،بیامد؛ سپه را، همه، بنگرید.

بدید آنکه شد رویِ گیتی سیاه،درفشِ سپهدارِ توران سپاه.

همان گه، چو بادِ دمان، گشت باز؛تو گفتی به زخم اندر آمد گُراز.

چو آمد شتابان به نخچیرگاه،تهمتن همی خورد مَی با سپاه.

چنین گفت با رستمِ شیر مرد،که:«برخیز و از خرٌمی بازگرد؛
2225که چندان سپاه است کاندازه نیست؛ز لشکر بلندی و پستی یکی است

درفشِ جفا پیشه افراسیابهمی تابد از گَرد چون آفتاب».

چو بشنید رستم،بخندید سخت؛بدو گفت:« با ماست پیروز بخت.

تو، از شاهِ ترکان، چه ترسی چنین؟ز گردِ سوارانِ توران زمین؟

سپاهش فزون نیست از صد هزار،عنان پیچ و برگستوانوَر سوار.
2230بر این دشتِ کین بر، گر از ده یکی است،همه لشکرش پیش ما اندکی است.

شده  هفت گُردِ سوار انجمن،چنین نامبردار و شمشیرزن.

یکی باشد از ما و ز ایشان هزار؛سپه را چه باید گرفتن شمار؟

بر این دشت اگر  ویژه تنها منم،که بر پشتِ این رخش با جوشنم،

چو او کینه کش گر بیاید مرا،از ایران سپه کَس نباید مرا.
2235تو، ای میگسار! از مَیِ زابلی،بپیمای تا سر یکی کابلی».

به کف بر نهاد آن درخشنده جام؛نخستین ز کاوسِ کی برد نام؛

که:«شاهِ زمانه مرا یاد باد!همیشه بر و تخمش آباد باد!»

به کف بر گرفت و زمین داد بوس؛چنین گفت:«کاین باده بر یادِ توس!»

سرانِ سپه پاک برخاستند؛برِ پهلوان خواهش آراستند،
2240«که ما را بدین جام می را ی نیست؛به می ،با تو،ابلیس را پای نیست.

می و گرزِ یک زخم و میدانِ جنگجز از تو کسی را نیامد به چنگ».

میِ زابلی سرخ در جام ِ زرد،تهمتن به رویِ زُواره بخِوَرد.

زُواره چو بلبل به کف برنهاد،همان از شهِ نامور کرد یاد.

بخورد و ببوسید رویِ زمین؛تهمتن، بر او بر، گرفت آفرین؛
2245که:« جامِ برادر برادر خورد؛هژیر آنکه جام مرا بشکرد!»





نظرات 11 + ارسال نظر
مصطفا سعادتی پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:20 ب.ظ

درود به شما بانوی گرامی.
آفرین به شما که پرتلاش هستید. خدای رو سپاس که مراسم را از دست ندادید.

هر آنکس که شهنامه خوانی کند/ چه مردو چه زن پهلوانی کند

پروانه پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:19 ب.ظ

جای همۀ دوستان خالی! با اینکه از ساعت 4:30 تا 7:45 در ترافیک رسیدن به مراسم نکوداشت دکتر کزازی گیر کردیم ولی به مراسم قدر دانی و سخنران ایشان رسیدیم .
نه جای نشستن بود نه جای ایستادن یکی از حاضرین می گفت گردانندگان شانس آوردند بارندگی شد!

فرانک چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:21 ق.ظ

درود پروانه بانو
داستان هفت گردان بسیار آشکار یکی از ویژگی های ادبیات کهن را نشان می دهد و آن هم ساختار قصه در قصه است. نمونه ی بسار کهن تر این ساختار در هزار افسان دیده می شود. قصه های هندی کهن ترین نمونه ی اختار قصه در قصه را دارند. فردوسی پس از ماجراهای پر تنش کاووس شاه و حوادث پیاپی به گردان فرصتی برای آسایش می دهد و هم چنین در این فرصت آنان را به آزمون جنگاوری می کشاند. این امر برای مخاطب هم تمدد اعصاب است و هم برخوردی مستقل با پهلوانان و منش ها و رفتارهالی آنان. در این قصه ی مجزا است که با منش می نوشی رستم به طور ویژه آشنا می شویم.بعدها این ساختار قصه در قصه در ادبیات پست مدرن مورد استفاده قرار گرفته است. در ادبیات داستانی امروز قصه در قصه را ویژگی های دن کیشوت می دانند اثری که منشا تحولات ادبیات داستانی در غرب دانسته شده است. مرزبان نامه، کلیله و دمنه و مثنوی هم دارای ویژگی قصه در قصه هستند.

فرانک سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:40 ق.ظ

با نیره موافقم. حتا یک بار مطلبی نوشتم در مورد ویژگی هفت گردان در شاهنامه که نیمه کاره مجبور شدم رهایش کنم و پنجره ها را ببندم. امیدوارم کمی فقط کمی مجال فکر کردن و نوشتن بیابم.

هفت گردان داستان کوتاه بسیار خواندنی است که مرتب ذهن را به خود مشغول می کند.
چشم به راه دیدگاههای خواندنی تو و دیگر دوستان گرامی می مانم.

نیره دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:20 ب.ظ http://bahareman.blogsky.com/

من می ایم و می خوانم و چون نمی خواهم همین طوری چیزی بنویسم، مدام می گذارم در فرصتی مناسب که با تأمل تر بنویسم ولی شوربختانه ناگهان خیلی خیلی خیلی زود دیر می شود...

چشم به راه دیدگاههای شما هستم.

محسن یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:09 ب.ظ http://sedahamoon.blogsky.com

خب پس من فراموش کرده ام. و چه خوب که این جا همیشه خواننده دارد.

محسن یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:56 ق.ظ http://sedahamoon.blogsky.com

این تاخیر را به حساب انتظار شما برای آماده شدن فایل صدای آقای مهران می گذاریم.
برویم گوش بدهیم. ولی گوش نداده خوش آمد خودمان را خدمتشان عرض می کنیم.

صدای ایشان یک ماه پیش آماده بود در ضمن پیش از این دست کم یک بار دیگر ایشان یکی از داستان های شاهنامه را خوانده بودند.

مصطفا سعادتی شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:51 ق.ظ

بامداد خوش

در آغاز امیدوارم این نشست در خور استاد کزازی برگزار شود....

در مورد بیتهای آغازین ، به نظر میرسد به داستان ارتباطی نداشته باشد..... این چکامه ها بیشتر با داستان سیاوش هماهنگ هستند..

در پاسخ آقای امینی پور دیدگاه خود را در باره بیت های آغازین نوشتم.

مرتضی امینی پور جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 05:38 ب.ظ http://kamyab7.blogfa.com

درود به تمامی دوستان
ابتدا بگویم خوش به حال دوستانی که در بزرگداشت دکتر کزازی شرکت دارند و جای ما را نیز خالی کنند
و اما داستان
ابتدا حکیم با پندهای زیبا و جاودانه تیتراژ زیبایی برای داستان می سازد.
جدا بعد از این همه خستگی واسه این پهلوانان بخاطر کارهای کاووس یک تفریح و خوشگذرونی و میگساری میچسبید.
در جغرافیای شاهنامه اینجور که من ازقبل آگاهی دارم شکارگاه افراسیاب جایی در خراسان امروزی بوده و همانطور که می دانید خراسان در شاهنامه جزو قلمرو تورانیان به حساب می آید.
جالب اینجاست که افراسیاب تیزهوشی میکند و به راستی که او سیاست مدار قابلیست..هرچند که با دو برابر این سپاه هم پهلوانان ایرانی به چنگ نخواهند آمد.
آسودگی و اطمیان و اعتماد به نفس رستم ستودنی ست چرا که دلهره را از پهلوانان دور می کند و زیبا اینجاست که حتی در نوشیدن می هم هیچکس همپای او نیست و به گفته پهلوانان حتی ابلیس هم در مقابل او کم می آورد و جالب تر اینکه تنها برادر اوست که لایق همپیالگی اوست : که جام برادر برادر خورد...
همانطور که تنها برادر او می تواند او را بکشد کسی که از خون اوست.

داستان علاوه بر پهلوانان خستگی سریال خیره سری های کاووس را از تن خواننده نیز دور می کند.
و اما به رسم عادت بیت برگزیده این داستان:

خرد را و دین را رهی دیگر است؛
سخنهای نیکو به بند اندر است

البته ناگفته نماند پندهای حکیم همه شاه بیتند.
و با سپاس از تلاش و زحمات ستونی خانم اسماعیل زاده عزیز
در بیت ۲۲۳۳ اگر دوبار تکرار شده است.

من هر روز صبح و بعدازظهر این وبلاگ را نگاه می کنم و هرزمان که به روز می شود و داستان تازه می اید شادی بیش از حدی وجودم را فرا می گیرد با اینکه این داستان ها را بارها خواندم اما باز زیباست و خواندنش در اینجا افتخاری بزرگ.
شاداب باشید و سرفراز

بیتهای آغازین را می توان «براعت استهلال» یا به اصلاح استاد «شگرف آغازین» نامید. این داستان کوچک که تا دوهفته دیگر بیشتر ادامه ندارد شاید یک تمرین کوچک برای جنگ های بزرگ ایران و توران به نظر می آید:
که فردوسی چه سخته نوشته است:

ز بدها نبایدت پرهیز کرد،/ که پیش آیدت روزِ ننگ و نبرد.

جغرافیای داستان: نام سرخس هم که در اینجا آورده شده در ویکی پدیا یکی از نامهایش را «سرخس افراسیابی» نوشته است.

اشتباه تایپی: اگر اضافی پاک شد

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم

پروانه جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:28 ق.ظ



کوشش آن حق گزاران یاد باد
خانه اندیشمندان علوم انسانی به پاس نیم قرن خدمت به ادب پارسی برنامه نکو داشت استاد ارجمند جناب آقای دکتر میر جلال الدین کزازی را با همکاری معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران ، سازمان سمت ، بنیاد فردوسی، انجمن نقد ادبی ایران ، انجمن ترویج زبان وادبیات فارسی ایران ، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و شورای گسترش زبان وادبیات فارسی برگزار می کند.
این مراسم روز سه شنبه 23 آبان ماه ساعت 17 در خانه اندیشمندان علوم انسانی واقع در خ نجات الهی نبش خ ورشو با حضور و سخنرانی اساتید ادبیات فارسی دکتر نیکخواه دبیر خانه ادبیات خانه اندیشمندان علوم انسانی ،دکتر عباس وفایی رییس دانشکده ادبیات علامه طباطبایی، دکتر احمد احمدی رییس سازمان سمت،دکتر مهدی محقق استاد برجسته ادب فارسی و رییس انجمن ترویج زبان وادبیات فارسی ایران ، دکتر کوروش صفوی زبان‌شناس و مترجم ، سرکار خانم دکتر محبوبه مباشری برگزار میگردد.
در این مراسم استاد صادقی با همکاری گروه موسیقی میراث به شاهنامه خوانی می پردازند و همچنین از کتاب نفیس شاهنامه به خط عماد الکتاب نیز رونمایی می گردد.

پروانه جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:06 ق.ظ

.

با درود به دوستان ارجمند
از دیر کردهایم در انتشار داستان ها پوزش می خواهم!

کاوس و خیره سری هایش به حاشیه می روند و نوبت هفت گرد می رسد و شادخواری و شکار و ....
داستان را با آوای دوست گرانقدر آقای مهران با هم می شنویم. دمشان گرم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد