فریدون:
بدانگونه که دریای یاقوت زرد
زند موج بر کشور لاجورد
یا :
چو خورشید تابنده بنمود تاج
بگسترد کافور بر تخت عاج
یا :
چو شد روی گیتی ز خورشید زرد
بخم اندر آمد شب لاژورد
یا :
چو بینم رخ سیب بیجاده رنگ
شود آسمان همچو پشت پلنگ
یا:
بدان لشکر دشمن اندر فتاد
چنان کندر افتد به گلبرگ باد
یا:
بخندید تموز با سرخ سیب
همی کرد بار برگش عتیب
می بینید که در این اشعار طبیعت چه زیبا رخ می نماید.
****************
که مازندران شهر ما یاد باد
همیشه بر و بومش آباد باد
که در بوستانش سراسر گل است
به کوه اندرون لاله و سنبل است
هوا خوشگوار و زمین پرنگار
نه سرد و نه گرم و همیشه بهار
نوازنده بلبل به باغ اندرون
گرازنده آهو به راغ اندرون
گلابست گویی به جویش روان
همی شاد گردد زبویش روان
دی و آذر و بهمن و فروردین
همیشه پر از لاله بینی زمین
کسی کاندر آن بوم آباد نیست
به کام از دل و جان خود شاد نیست