.
داستان را با صدای محسن مهدی بهشت از اینجا بشنوید
هنر نمودن سیاوش پیش گرسیوز
به بَر زد سیاوش بدان کار دست؛ | به زین اندر آمد زِ تخت نشست. | |
زره را به هم بر، ببستند پنج، | که از یک زره تن رسیدی به رنج. | |
1785 | نهادند بر خطَّ آوردگاه | نظاره بر او بر، ز هر سو سپاه |
سیاوش یکی نیزه شاهوار | کجا از پدر داشتی یادگار | |
که در جنگ ِ مازندران داشتی | به زنجیر بر، نیزه بگذاشتی | |
به آوردگه رفت نیزه به دست | عنان را بپیچید چون پیل ِ مست | |
بزد نیزه و برگرفت آن زره | زره را نماند ایچ بند و گره | |
1790 | از آورد نیزه برآورد راست؛ | زره را بینداخت آن سو که خواست |
سواران ِ گرسیوز جنگ ساز | برفتند با نیزه های دراز | |
فراوان بگشتند گِرد زره | ز میدان نَبَر شد زره یک گره | |
سیاوش سپر خواست گیلی ، چهار | دو چوبین، دو از آهنِ آبدار | |
کمان خواست با تیرهای خدنگ | شش اندر میان زد سه چوبه به چنگ | |
1795 | یکی در کمان راند و بفشارد ران بر آن چار چوبین و ز آهن سپر | نظاره به گِردَش، سپاهی گران گذر کرد پیکانِ آن نامور |
بزد هم برآن گونه، ده چوبه تیر | بر او آفرین خواند بُرنا و پیر | |
از آن ده یکی در گذاره نماند | همی هر کسی نام ِیزدان بخواند | |
بدو گفت گرسیوز ای شهریار | به ایران و توران تو را نیست یار | |
1800 | بیا تا من و تو به آوردگاه | بتازیم هر دو به پیشِ سپاه |
بگیریم هر دو دوالِ کمر | به کردار جنگی دو پرخاشخَر | |
ز ترکان مرا نیست همتا ،کسی | چو اسپم نبینی ز اسپان بسی | |
به میدان ما نیست همتایِ تو | هماورد تو ، گر به بالای تو | |
گر ایدون که بردارم از پشت زین ، | تو را ،ناگهان بر زنم بر زمین | |
1805 | چنان دان که از تو دلاورترم | به اسپ به مردی ز تو برترم |
وگر تو مرا برنهی بر زمین | نگردم به جایی که جویند کین | |
سیاوش بدو گفت :«کاین خود مگوی | که تو مِهتری، شیر و پرخاشجوی | |
همان اسبِ تو شاه ِ اسب من است | کلاه ِ تو آذرگشسب من است | |
جز از تو، ز ترکانِ کَسی برگزین | که با من بگردد نه بر رایِ کین | |
1810 | بدو گفت گرسیوز :«کای نامجوی | ز بازی نشانی نیاید به روی». |
سیاوش بدو گفت :«کاین رای نیست نبرد دو تن جنگِ مردان بود | به میدان به نزدِ منَتَ جای نیست پر از خشم اگر چهره خندان بود | |
ز گیتی برادر تویی شاه را | همی زیر نعل آوری ماه را | |
کنم هر چه گویی به فرمانِ تو | بر این نشکنم رای و پیمان تو | |
1815 | ز یاران یکی شیر جنگی بخوان | بر این تیزْ تگ بارگی، برنشان. |
گر ایدون که رایت نبردِ من است | سرِ سرکشان زیر گردِ من است». | |
بخندبد گرسیوز نامجوی؛ | همانا خوش آمدْش گفتار اوی | |
به ترکان چنین گفت :«کز سرکشان | که خواهد که گردد به گیتی نشان؟ | |
یکی با سیاوش نبرد آوَرَد؛ | سر ِ سرکشان زیر گَرد آورد. | |
1820 | سراینده بودند لب با گره | به پاسخ بیامد گرویِ زره |
«منم- گفت: شایستۀ کارکرد | اگر نیست او را کسی همنبرد.» | |
سیاوش ز گفت ِ گروی زره | برو کرد پرچین ، رخان پر گره | |
بدو گفت گرسیوز ای شهریار | ز گُُردان لشکر ورا نیست یار | |
سیاوش بدو گفت کز تو گذشت | نبردِ بزرگان مرا خوار گشت | |
1825 | از ایشان دو یَل باید آراسته | به میدانْ نبرد ِمرا خواسته |
دگر سرکشی بود نامش دَمور | که همتا نبودش به توران به زور | |
برفتند پیچان دمور و گُروی | سیاوش بدان هر دو، بنهاد روی | |
به بندِ میانِ گرویِ زره | فرو برد چنگال و بر زد گره | |
ز زین برگرفتش به میدان فگند | نیازش نیامد به بند کمند | |
1830 | وز آن پس بپیچید سوی دمور | گرفتش سر و گردن او به زور |
چنان خوارش از پشت زین بر گرفت | که گردان بماندند زو در شگفت | |
چنان پیش گرسیوز آورد کَش | تو گفتی یکی مور دارد به کَش | |
فرود آمد از اسب و بگشاد دست | پر از خنده بر تخت زرّین نشست | |
برآشفت گرسیوز از کار ِ اوی | پر از غم شدش دل پر از رنگ، روی | |
1835 | وز آن تخت زرّین به ایوان شدند | به کردار گُردان ایران شدند |
نشستند یک هفته با نای و رود | می آورد و رامشگران و سرود | |
به هشتم به رفتن گرفتند باز | بزرگان و گرسیوزِ کینه ساز | |
یکی نامه بنوشت نزدیکِ شاه | پر از لابه و پرسش ِ نیکخواه | |
وز آن پس مر او را بسی هدیه داد | برفتند از آن شهر چون باد ، شاد | |
1840 | به رهشان سخن رفت یک با دگر | از آن پر هنر شاه و زان بوم و بر |
چنین گفت گرسیوز ِکینه جوی یکی مردْ را شاهِ توران بخواند | که :«ما را از ایران بد آمد به روی که از ننگ ما را به خُوَی در نشاند | |
دو شیر ژیان چون دمور و گُروی | که بودند گُُردان پرخاشجوی | |
چنان زار و بیکار گشتند خوار | ز چنگال ِ ناپاک دلْ، یک سوار | |
سرانجام از این ، بگذراند سخن | نه سر بینم این کار او را نه بُن.» | |
چنین تا به درگاه افراسیاب | نرفت در آن جوی، جز تیره آب. | |
.
.
.
گردآورنده میترا حاجی
.
وٌ زان پس مرو را یکی هدیه داد
تا آن جا که من می دانم، وَ در زبان فارسی وٌ بوده است و خواندن آن به صورت وَ درست نباید باشد.
پایدار باشید.
پنج زره بستند و بعد سیاوش نیزه را بر آن زره فرود آورد . بطوریکه تمام گره های آن از هم باز شد . از آنسو سواران گرسیوز هم با نیزه آمدند و نیزه هایی برآن فرود آوردند اما حتی یک گره از زره ها باز نشد .
گرسیوز به سیاوش گفت : بیا تا با هم کشتی بگیریم . سیاوش نپذیرفت و گفت : به جز تو هرکسی را که انتخاب کنی می پذیرم . گرسیوز گفت : زیانی ندارد این یک بازی است اما سیاوش گفت : تو برادر شاه هستی و من گوش به فرمانت هستم از یارانت کسی را برگزین تا با او کشتی بگیرم. گرسیوز از یاران پرسید چه کسی حاضر است ؟ گروی زره گفت : من می توانم با او نبرد کنم . بر سیاوش گران آمد و گفت : یک نفر دیگر هم باید باشد زیرا این یکی همتای من نیست . پس شخص دیگر به نام دموی داوطلب شد و نبرد آغاز شد . سیاوش کمربند گروی زره را گرفت و به میدان افکند و به گرز و کمند هم احتیاجی نیافت و بعد بر و گردن دموی را گرفت و مانند مرغی او را نزد گرسیوز برد . گرسیوز غمگین شد و رنگش پرید .
گرسیوز یک هفته آنجا بود و سپس بازگشت در حالیکه از شکست دو تن از بزرگانش ناراحت بود و به سیاوش هم حسادت می برد . وقتی نزد افراسیاب آمد نامه سیاوش را به او داد و چیزی نگفت اما دلش پر از کینه بود و فردای آن روز افراسیاب را تنها گیر آورد و شروع به بدگویی از سیاوش کرد
.
دوست گرامی ام میترا حاجی رییس موزه جنگ افزار موزه دفینه به خواهش من ، اقدام به تهیه برگ هایی از رزم افزارها برای شناخت بچه ها کرده است که یک نمونه از آن را در عکس این داستان می بینیم.
ایشان دانشی بسیار در این حوزه دارند و بسیار از همکاریشان سپاسگزارم.
یکی از بیتهایی که ایشان در این معرفی استفاده کرده اند را در این داستان می خوانیم.
«سیاوش سپر خواست گیلی ، چهار دو چوبین، دو از آهنِ آبدار»
این داستان باید بسیار مورد علاقه کسانی است که که در این باره پژوهش می کنند. سیاوش یک تنه به پیشنهاد گرسیوز با شیوه گرفتن دوال کمر دو پهلوان تورانی را شکست می دهد. به محض اینکه دو پهلوان و سیاوش بههم می رسند سیاوش دست انداخته و دوال کمر گروی زره را گرفته و به زمین می کوبد و پس از آن سر و گردن دمور را گرفته و از زین بلند می کند و زیر بازو گرفته و نزد گرسیوز می برد چنان که موری زیر بغل دارد. این موضوع نطفه های رشک را در دل گرسیوز , و تورانیان بارور می کند .