انجمن شاهنامه خوانی پیوندِ مهر

نامۀ باستان ویرایش دکتر کزازی

انجمن شاهنامه خوانی پیوندِ مهر

نامۀ باستان ویرایش دکتر کزازی

رفتن سیاوش از ایران به ترکستان

.

دیدار سیاوش و پیران

.

داستان را با صدای محسن مهدی بهشت از اینجا بشنوید

...

رفتن سیاوش از ایران به ترکستان


چو خورشید تابنده بنمود پشت،هوا شد سیاه و زمین شد درشت،
1205سیاووش لشکر به جیحون کشید،از آب دو دیده رخش ناپدید.

چو آمد به تِرْمذ درون، بام و کویبه سانِ بهاران بُد از رنگ و بوی؛

چنین هم، همه شهرها تا به چاج،تو گفتی عروسی است با طوق و تاج.

به هر منزلی ساخته خوردنی؛خورشها و گسترده گستردنی.

چنین ، تا به قَجغارْباشی براند؛فرود آمد آنجا و چندی بماند.
1210چو آگاهی آمد، پذیره شدند؛همه سرکشان با تبیره شدند.

ز خویشان گزین کرد پیران هزار،پذیره شدن را، همه با نثار.

بیاراستش چار پیلِ سپید؛سپه را  همی داد یکسر نُوید.

یکی برنهاده ز پیروزه تخت؛درفشان درفشی، به سانِ درخت.

به زر بافته پرنیانِ درفش؛سرش ماهِ زرّین و بومش بنفش.
1215اَبا تختِ زرّین سه پیلِ دگر،به دیبا بیاراسته سر به سر.

صد اسپِ گرانمایه با زینِ زر،به زر اندرون چند گونه گُهر.

سپاهی بر آن سان که گفتی سپهربیاراست رویِ زمین را، به مهر.

سیاوش چو بشنید کآمد سپاه،پذیره شدن را بیاراست شاه.

درفشِ سپهدارْ پیران بدید؛خروشیدن پیل و اسپان شنید.
1220بشد تیز و بگْرفتش اندر کنار؛بپرسیدش از گردشِ روزگار.

بدو گفت:«کای پهلوانِ سپاه!چرا رنجه کردی روان را به راه؟

همه بر دل اندیشه این بُد نخست،که بیند دو چشم تو را تندرست.»

ببوسید پیران سر و پای اوی،همان خوبْ چهر ِ دلارایِ اوی.

همی گفت با کردگارِ جهان،که:«ای داورِ آشکار و نِهان!
1225مرا گر به خواب این نمودی روان،همانا سر ِ پیر گشتی جوان.

چو دیدم تو را روشن و تندرست،نیایش کنم پیش ِ یزدان نخست.

تو را چون پدر باشد افراسیاب؛همه بنده باشند، از این رویِ آب.

مرا نیز پیوسته بیش از هزار،پرستندگانند با گوشوار.

تو بی کامِ دل هیچ دَم بر مَزن؛تو را بنده باشد، چه مرد و چه زن.
1230مرا گر پذیری تو با پیرْ سر،ز بهرِ پرستش، ببندم کمر.»

برفتند هر دو، به شادی، به هم؛سخن یاد کردند بر بیش و کم.

همه شهر از آوازِ چنگ و رَباب،همی خفته را سر بر آمد ز خواب.

همه خاکْ مشکین شد از مشک و زر؛همی اسپِ تازی برآوردْ پر.

سیاوش چو آن دید، آب از دو چشمببارید و ز اندیشه آمد به خشم؛
1235که یاد آمدش بومِ زاولسِتان؛بیاراسته تا به کاولسِتان،

که آمد به مهمانیِ پیلتن؛شده نامداران همه انجمن.

از ایران، دلش یاد کرد و بسوخت؛به کردار ِ آتش همی برفروخت.

ز پیران بپوشید و پیچید روی؛سپهبَد بدید و آن غم و دردِ اوی.

بدانست کو را چه آمد به یاد؛غمی گشت و دندان به لب برنهاد.
1240به قَجغارْباشی فرود آمدند؛نشستند و یکباره، دم بر زدند.

نگه کرد پیران به دیدار ِ اوی،نشست و بر و یال و گفتار ِ اوی.

بدو در، دو چشمش همی خیره مانْد؛همی ، هر زمان، نامِ یزدان بخوانْد.

چنین گفت:«کای نامور شهریار!ز شاهانِ گیتی، تُوِی یادگار.

سه چیز است بر تو که اندر جهان،کسی را نباشد ز ِ تخمِ مهان:
1245یکی آنکه از تخمۀ کیقباد،همی از تو گیرند گویی نژاد؛

دو دیگر زبانی بدین راستی،به گفتار ِ نیکو بیاراستی؛

سه دیگر که گویی از چهر ِ تو،ببارد همی بر زمین مهرِ تو.»

چنین داد پاسخ سیاوش بدوی،که:«ای پیرِ پاکیزۀ راستگوی!

خُنیده به گیتی به مهر و وفا،از آهرمنی دور و دور از جفا!
1250گر ایدون که با من تو پیمان کنی،شناسم که پیمانِ من نشکنی.

گر از بودنْ ایدر مرا نیکوی است،بر این کردۀ خود نباید گریست؛

وگر نیست، فرمای تا بگذرم؛نمایی رهِ کشوری دیگرم!».

بدو گفت پیران که:« مندیش از این؛چو اندر گذشتی از ایرانْ زمین،

مگردان دل از مهرِ افراسیاب؛مکن، هیچ گونه، به رفتن شتاب.
1255پراگنده نامش، به گیتی، بدی است؛ولیکن جز آن است؛ مردْایزدی است.

خِرَد دارد و هوش و رایِ بلند؛  به خیره، نیازد به راهِ گزند

 مرا نیز خویشی ست با او، به خون؛همش پهلوانم، همش رهنمون. 

 همانا بر این بوم و بر صد هزار، به فرمانِ من، بیش باشد سوار.

 ده و دوهزار آنکه خویشِ منند؛چو خواهم، شب و روز پیشِ منند. 
1260همم بوم و بر هست و هم گوسپند،هم اسپ و سلیح و کمان و کمند.
















تِهفته، جز این نیز هستم بسی؛مرا بی نیازی است از هر کسی.

فدایِ تو بادا همه  هر چه هست،گر ایدر کنی تو به شادی نشست!

پذیرفتم از پاک یزدان تو را،به رای و دل هوشمندان تو را،

که بر تو نیاید ز بدها گزند-نداند کسی رازِ چرخِ بلند-
1265مگر کز تو آشوب خیزد، به شهر؛بیامیزی، از دور تریاک و زَهر.»

سیاوش بدان گفته ها رام گشت؛برافروخت و اندر خورِ جام گشت.

به خوردن نشستند، یک با دگر؛سیاوش پسر گشت و پیران پدر.

برفتند با خنده و شادمان؛به ره بر، نجستند جایی زمان.

چنین تا رسیدند بِبهشتِ گنگکه آن بود خرّم سرای درنگ.



ک:144





نظرات 5 + ارسال نظر
میرزا قلمدون دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:27 ب.ظ

با سلام.روز بخیر...
بی تردید نگاره ای که قرار داده اید مربوط به مکتب نگارگری شیراز اول هست.یعنی دوره پس از ایلخانان و دوره حکومت دولی چون ال اینجو ...
از این دوره زمانی چندین و چند شاهنامه وجود داره.مثل شاهنامه دموت یا سه شاهنامه کوچک یا شاه نامه قوام الدین حسن...
با توجه به نوع لباس ها و نوع خط و یقه ها و کلاه ها و هم چنین طلا اندازی های پس زمینه در پشت تصویر احتمال بیشتر رو میدم که این تصویر از نگاره های شاه نامه کوچک بسال 741 ه.ق باشه.
هرچند که این شاه نامه ها یعنی شاه نامه 731 و 733 و 741 و تا اندازه شاه نامه قوام الدین حسن در برخی نگاره ها بسیار به هم شبیه هستند.
برخی تصاویر این شاهنامه امروز در گالری رضا عباسی در تهران و تعدادیش هم در اختیار گالری فری یر ساکلر در واشنگتن هست...
این مطلب که دوستمون گفتند درباره اینکه گویی نوع نگاره و فرم این تصویر با بقیه نگارگری ها در شاه نامه ها متفاوته درست هست.زیرا این نگاره در مکتب نگارگری شیراز کار شده و متعلق به دوره تقریبا قدیم تری هم هست.و البته مکتب شیراز هم خصوصا در دوره اول دارای ویژگی هایی منحصر به خودش بود...

سلام
وجود شما در اینجا و آن صفحۀ بسیار تماشایی تان مانند "گنج بی رنج" برای این انجمن می مانید.

بسیار سپاسگزارم

پروانه دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:50 ق.ظ

دوستان گرامی نمایشگاه نگاره های سه بعدی آیدین سلسبیلی در خانا هنرمندان این هفته هر روز تا جمعه از ساعت 13 تا 20 برگزار میشود.

نمایشگاه نگاره های سه بعدی آیدین سلسبیلی در خانه ی هنرمندان ایران برگزار می شود.زمان برگزاری 11 تا 17 آبان 1392شایان ذکر است که افتتاحیه نمایشگاه ها در خانه ی هنرمندان ایران ساعت 17 الی20 خواهد بود ، ساعت بازدید از نگارخانه ها همه روز از ساعت 13 الی 20 می باشد.خیابان طالقانی/خیابان موسوی شمالی/ باغ هنر / خانه ی هنرمندان ایران / 88317484-88310457نمایشگاه تصاویر کتاب شاهنامه سه بعدیNovember 2خیابان طالقانی/خیابان موسوی شمالی/ باغ هنر / خانه ی هنرمندان ایران / 88317484-88310457You went

میرزا قلمدون دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:10 ق.ظ

با سلام
روز بخیر
در خصوص نگارگری ها اگر موقعی چیزی لازم داشتید بنویسید خوش حالم میشم بتونم کمکی بکنم...حالا مربوط به هر نسخه ای هم با شه فکر کنم دسترسی داشته باشم...


پیروز باشید

سلام بسیار بسیار از یافتن شما در این دنیای مجازی خوشحالم.
اگر لطف بفرمایید در باره این نگاره توضیح بفرمایید خوشحال خواهم شد.
در ضمن برای پیدا کردن عکس مناسب هر داستان خیلی وقت می گذارم می توانم از شما در این بلره کمک بگیرم؟
بسیار بسیار سپاسگزارم

محسن سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 05:40 ب.ظ http://jetabamoon.blogsky.com

دیدی این آدمای مینیاتورها چقدر لپ تپلی هستن؟ در ضمن این از اون انواع نادری هست که کاتبان پشت درخت مشغول نبشتن نیستند. آن ها انگار بیشتر در جنگ حضور دارند تا در بزم.

سپاهی بر آن سان که گفتی سپهر / بیاراست رویِ زمین را، به مهر.
این مینیاتورهای لپ تپلی مثل اینکه خیلی خوب آراستن زمین را انجام داده اند که توجه شما را جلب کرده اند
بله این نگاره سبکش با بیشتر مینیاتورها تفاوت می کند باید از دوست نگارگرم فرزانه گرامی در این باره بپرسم.

فریناز سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:12 ق.ظ http://ferdosi-toosi.blogsky.com/

وقتی افراسیاب از آمدن سیاوش باخبر شد بزرگان را به استقبالش فرستاد . پیران که در آن جمع بود سیاوش را بسیار گرامی داشت . سیاوش اشک از چشمانش سرازیر شد چون به یاد بزم زابلستان در زمانیکه پیش رستم بود افتاد . به پیران گفت : از استقبال و گرمی شما متشکرم اگر اجازه دهید از اینجا می روم و اگر هم راضی باشید می مانم . پیران گفت اصلا فکر رفتن را مکن .

چه استقبال باشکوهی و قشنگی هم پیران فراهم کرد. و این قسمتی که سیاوش با یاد زابلستان دلش بسان آتش بسوخت خیلی غم انگیز است و چقدر هم سیاوش مودب و مهربان است.
سپاسگزارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد