عکس از اینجا
داستان را با آوای مرتضی امینی پور از اینجا بشنوید.
گرفتن سهراب دژ سپید را
2611 | چو خورشید بر زد سر از تیره کوه، | میان را ببستند توران گروه. |
سپهدار سهراب نیزه به دست، | یکی بارکشْ باره ای برنشست. | |
بیامد؛ درِ دژ بدیدند باز؛ | ندیدند در دژ یکی جنگ ساز. | |
به شب رفته بودند، با گژدهم، | سواران دژدار و گُردان به هم؛ | |
2615 | وز آن پس، چو نامه به خسرو رسید، | غمی شد دلش کان سخنها شنید. |
گرانمایگان را ز لشکر بخواند؛ | وز این داستان چند گونه براند. | |
نشستند با شاه ایران به هم؛ | بزرگان لشکر همه، بیش و کم؛ | |
چو توس و چو گودرزِ گشواد و گیو؛ | چو گرگین و فرهاد و بهرامِ نیو. | |
سپهدار نامه بر ایشان بخواند؛ | بپرسید هر گونه خیره بماند. | |
2620 | چنین گفت، با پهلوانان، به راز | که:«این کار گردد، به ما بر، دراز. |
بدین سان که گژدهم گوید همی، | از اندیشه دل را بشوید همی. | |
چه سازیم و درمانِ این کار چیست؟ | از ایران هماوردِ این مرد کیست؟» | |
بر آن بر نهادند یکسر که گیو | به زابل شود نزدِ سالارِ نیو. | |
نشست آنگهی؛ رای زد با دبیر؛ | که کاری گَزاینده بُد ناگزیر. | |
.
.
دوستان به من مهر بیکران دارند وگرنه خیلی هم خوب نمیخانم و یقینا به زیبایی خوانش بانو فرانک و مهدی بزرگوار با آن صدای گرم و دلنشینش نیست.
در داستانهای بعدی که خواندم خودم از خوانشم بیشتر راضی هستم چون هم داستان ها پر فراز و نشیبند هم بدون دغدغه های فکری خواندم برای همین خوب از آب در امد.فقط بخاطر بی کیفیتی صدا عذر میخام تنها وسیله ضبط گوشی موبایلم هست که...بزودی برایتان تا پایان داستان سهراب ارسال خواهم کرد.
درود بر همه شما
درود بر بانو پروانه عزیز و سپاس از زحمات بی دریغشان
گژدهم کار خردمندانه ای میکند و با خالی کردن دژ جان افرادش را نجات می دهد چراکه به خوبی می دانست کسی با سهراب همپا نخواهد بود.
نامه او تاثیرش را روی کاووس می گذارد و او چنان نگران می شود که ندیده به گفته ها اکتفا می کند و با پهلوانان هم اندیشی می کند.پهلوانان هم بدون اینکه خود سهراب را ببینند که شاید حریف او باشند چاره کار را در این می بینند که رستم بیاید تا تراژدی شکل بگیرد.نکته جالب توجه اینست که همگی انقدر به یکدیگر اعتماد دارند که حرف گژدهم را سند می دانند.
در داستان بعدی اتفاقاتی می افتد که بسیار جالب و گره گشایند.
مصرع دوم بیت یکی مانده به آخر س سالار تایپ نشده است.
شاداب باشید و سبز
اصلاح شد.
دوستانی که شاهنامه خوانی شما را که از داستان پیش آغاز شده است شنیده اند بسیار لذت برده اند. دمتان گرم
.
با درود فراوان به همراهان گرامی
با پوزش از دیر کرد! داستان کوتاه است و وقت زیادی نمی گیرد بنابر این تا پنج شنبه داستان بعدی را خواهیم خواند که بیتهای بیشتری دارد.
فرانک گرامی پیوندهایی در باره تراژدی در نشانی زیر گذاشته اند که می توانید بخوانید و در این باره گفتگو داشته باشیم.
http://nashibofaraz.blogsky.com/1391/10/19/post-251/
از آقای مرتضی گرامی هم بسیار سپاسگزارم که با خوانش درست ما را مهمان کرده اند.