انجمن شاهنامه خوانی پیوندِ مهر

نامۀ باستان ویرایش دکتر کزازی

انجمن شاهنامه خوانی پیوندِ مهر

نامۀ باستان ویرایش دکتر کزازی

زادن سهراب از تهمینه

..File:Tahminah.jpg

داستان را با صدای محسن م.ب از اینجا بشنوید.

..


2421چو نُه ماه بگذشت بر دُختِ شاهیکی کودک آمد چو تابنده ماه.

تو گفتی گوِ پیلتن، رستم است؛وگر سامِ شیر است و گر نیرم است.

چو خندان شد و چهره شاداب کرد،ورا نام تهمینه سهراب کرد.

چو یکماهه شد، همچو یک سال بود؛برش چون برِ رستم زال بود.
2425چو سه ساله شد، سازِ مردان گرفت؛به پنجم، دلِ تیر و چوگان گرفت.

چو دهساله شد، زآن زمین کس نبودکه یارَست با او نبرد آزمود.

برِ مادر آمد؛ بپرسید از اوی؛بدو گفت، گستاخ:« با من بگوی،

که: من چون ز همسالگان برترم،همی به آسمان اندر آید سرم،

ز تخمِ کی ام، و از کدامین گهر؟چه گویم، چو پرسند نامِ پدر؟
2430گر این پرسش من بماند نهان،نمانم تو را زنده، اندر جهان».

بدو گفت مادر که:«بشنو سَخُن؛بدین شادمان باش و تندی مکن.

تو پورِگوِ پیلتن رستمی؛زِ دستان سامی و از نیرمی.

ازیرا سرت ز آسمان برتر است،که تخمِ تو زآن نامور گوهر است.

جهان آفرین تا جهان آفرید،سواری چو رستم نیامد پدید.
2435چو سامِ نریمان به گیتی که بود؟سرش را نیارَست گردون پَسود».

یکی نامه از رستمِ جنگجوی،بیاورد و بنمود پنهان بدوی،

سه یاقوتِ  رخشان و سه مهره زر،کز ایران فرستاده بودش پدر.

بدو گفت:«کافراسیاب این سَخُن،نباید که داند، ز سر تا بُن.

پدر گر شناسد که تو ز این نشانشده استی سرافرازِ گردنکشان،
2440چو داند، بخواندت نزدیکِ خویش؛دلِ مادرت گردد از درد ریش».

چنین گفت سهراب:"«کاندر جهان،کسی این سخن را ندارد نهان.

بزرگانِ جنگاور از باستان،ز رستم، زنند این زمان داستان.

نَبَرده نژادی که چونین بُوَد،نِهان کردن از من چه آیین بُود؟

کنون من ز ترکانِ جنگاوران،فراز آورم لشکری بیکران.
2445برانگیزم از گاه کاوس را؛ز ایران ،ببرٌم پیِ توس را.

به رستم ، دهم تاج و تخت و کلاه؛نشانمش بر گاهِ کاوس شاه.

از ایران به توران شوم، جنگجوی؛اَبا شاه، روی اندر آرم به روی.

بگیرم سرِ تختِ افراسیاب؛سرِ نیزه بگذارم از آفتاب.

چو رستم پدر باشد و من پسر،نباید به گیتی یکی تاجور.
2450چو روشن بُوَد رویِ خورشید و ماه،
ز هر سو، سپه شد بر او انجمن؛
ستاره چرا برفرازد کلاه؟
که هم با گهر بود و هم تیغ زن.


.

/


125.jpg


126.jpg



127.jpg


نظرات 18 + ارسال نظر
حسین کاظمی نیا شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 08:28 ق.ظ

با عرض سلام به همه عزیزانی که دیدگاه و نظرات خود را برای استفاده دیگر مخاطبان ارسال کردند . نکته ای در اظهار نظر عزیزان نادیده گرفته شده است و آن هم این است که ، از دوره باستان تا شاید یک قرن پیش و حتی کمتر از یک قرن ، یکی از وجه و مشخصه افراد با اصالت ، آگاهی از ریشه نسبی افراد بوده است . مثلا" فکر نکنم فردی که نمیدانست پدرش چه کسی بوده است ، حال هر ویژگی خاصی هم که داشته باشد ، در بین مردم فردی سر راهی و بی اصل و نسب شناخته میشد و این چنین افرادی هیچگاه نمیتوانستند جایگاه ارزشمندی بین مردم بدست آورند . قطعا" چون سهراب نزد خانواده و اقوام مادری بدنیا آمده و بین آنها رشد کرده است و جد مادریش ، شاه سمنگان بوده ، هنگام بازی و سرگرمی همراه وزیر زادگان و امیر زادگان بازی میکرده و در بازی هایی که نیاز به نیروی جسمی و توان بدنی بوده مانند کشتی و سوار کاری و چوکان و ... غیره بصورت معمول کودکان و نوجوانان با تقلید از رفتار بزرگان ، شروع به رجز خوانی میکردند و با برشمردن افتخارات پدر و اقوام پدری همچون جد و عمو و عمو زادگان ، خود را معرفی میکردند و به نوعی برای دیگران خط و نشان می کشیدند ؛ وقتی از سهراب شکست میخوردند ، به او میگفتند پدر ما برای خودمان و همه افرادی که در اطراف ما هستند شناخته شده است و اصل و نسب ما برای همه معلوم است ، حال تو بگو که هستی و پدرت کیست ؟ اگر واقعا" پدری از نسل محترم و معتبری داشتی باید در کنار پدر زندگی میکردی نه در آغوش مادر و دائی !!؟ یقینا" طرح این مسئله می تواند هر نوجوان و جوانی را چنان برآشفته کند که تندی کردن و گستاخی این چنین نوجوانی در برخورد با مادر امری غیر طبیعی نمی باشد بلکه نشان از غیرت و تعصب و درک موقعیت حساسی است که در آن قرار گرفته است می باشد .
یقینا" جوانی و خامی و شور فراوانی که در وجود سهراب بوده ، در کنار طعنه و زخم زبانهایی که از مردم توران و بخصوص بزرگ زادگان آنان تحمل کرده است ، راه تدبیر و تفکر و عاقبت اندیشی را بر او بسته است و تنها راه جبران طعنه ها و ریش خند ها را در رساندن رستم به تخت پادشاهی ایران و آنگاه لشکر کشی به توران و تاج و تخت را از تورانیان گرفتن و خود را تاج دار پادشاه کردن میداند ، بی آنکه کوچکترین مطالعه و علم و دانشی در خصوص نحوه تشکیل حکومتها و چگونگی رسیدن به تاج و تخت را بداند ، و همه تمرکز خود را بروی توانایی خویش در رزم و جنگآوری و شکست دادن هر پهلوانی که در مقابل او قرار گیرد میگذارد و از همین نقطه هم ضربه میخورد . این درحالیست که رستم بصورت ناشناس وارد اردوگاه میشود و بصورت ناشناس با سهراب وارد نبرد میشود که در صورت شکست خوردن از سهراب ، خبر شکست رستم دستان باعث شادی و جری شدن بیشتر تورانیان نشود و آنان از ترس آمدن رستم به میدان کارزار ، کمی بقول معروف با احتیاط بیشتری نبرد را پیش ببرند . این نشانه پختگی و عاقبت اندیشی رستم دستان است و آن عملکرد نشانه جوانی و خامی سهراب میباشد .
با تشکر از همه دوستان .
ببخشید قدری طولانی شد .
با آرزوی موفقیت برای همه شما بزرگواران .

مرتضی امینی پور پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:01 ب.ظ http://kamyab7.blogfa.com

اینکه می گویم امروزه این نام یلدا برای زنان است منظور دوره معاصر نیست این به قرن ها پیش بر می گردد حتی سعدی نیز در اشعارش گیوسی بلند یار را به شب یلدا تشبیه می کند.

روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف
گویی از روی قیامت شب یلدا برخاست.
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست.
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود.

مرتضی امینی پور پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:48 ب.ظ http://kamyab7.blogfa.com

با درود به بانو فرانک عزیز
من هم تا آنجا که تحقیق کرده ام هیچ دلیل و سندیتی بر بانو بودن یلدا نیست.
اما دلیل اینکه چرا آن را بانو می دانند این است که امروزه نام دختران را یلدا می گذارند و به همین دلیل مردم گمان برده اند که شب یلدا را باید بانو دانست اگر دقت کنید خود ایزد مهر یا میترا با آنکه مذکر است اما نامی برای جنس مونث است.
در گذشته نگاه کنیم می بینیم در شاهنامه نام های زیادی از جمله مهرنوش و شیده پسر افراسیاب نامی مردانه بوده اند که امروزه نامی زنانه شده اند و خیلی اشتباهات دیگر
اما یک باور در مسیحیت هست که عیسی مسیح در این شب زاده می شود و مطمعنا خودتان کاملا اگاهی دارید که تمام باور آنان برگرفته از آیین مهر ایرانیان است.از همین شب گرفته تا صلیب آنان که همان چلیپای ایرانیان نماد مهر بوده تا بابانویل و خیلی آداب و سنن دیگر
شاداب باشد و سربلند

مرتضی امینی پور پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:33 ب.ظ http://kamyab7.blogfa.com

به توصیه شما که به بنیاد نیشابور رفتم راجع به کتابم هم با آنها صحبت کردم و خیلی هم استقبال کردند و گفتند که پس از تایید دکتر جنیدی تمام کارهای چاپ را انجام می دهند اما به سرمایه و هزینه خود من...و در حال حاضر هم شرایطش برایم میسر نیست...

نیره پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:06 ب.ظ http://bahareman.blogsky.com/

اومدم بنویسم که میترا مرده نه زن! که فرانک بانو نوشت...
به هر حال با هم آواز بخونیم:
شب یلدا، شبی زیبا
قشنگ ترین شب امشب توی شب ها...
...

فرانک پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:36 ق.ظ

درود
1.چه سندی بر بانو بودن یلدا است؟
2. مدت هاست که این مسئله که می گویند یلدای بانوی ایرانی است برایم مسئله شده و هنوز هم مطلبی درباره اش ندیدم!
3. یلدا یک واژه ی سریانی به مغنای تولد و میلاد است . در این صورت این کلمه نمی تواند اسمی دارای جنسیت باشد مانند میترا یا اناهیتا یا اشی...
4. در شب یلدا ایزد مهر (میترا) ایزد مهر و پیمان متولد می شود و جنسیت این ایزد مرد است.
در صورت معرفی منابعی که به پرسش هایم پاسخ دهد یا دوستان توضیحی روشن و مستند دهند بسیار سپاس گزارم.

مرتضی امینی پور پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:42 ق.ظ http://kamyab7.blogfa.com

دلیل سرخی در شب یلدا این است که به آیین مهر بازمی گردد و هندوانه و انار نمادی از سرخی خورشید است.
در خصوص شب یلدا هم مانند دیگر جشن ها در کتاب خودم مفصل پرداختم
یلدا این بانوی ۷۰۰۰ساله بر شما هم خجسته باد

بله کاملا درست می فرمایید . این سرخی به بامداد طلوع نخستین روز انقلاب زمستانی باز می گردد که از دیرباز گرامی داشته شده است.
امیدوارم روزی کتاب شما چاپ شود و از اطلاعاتش استفاده کنیم.

نیره پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:40 ق.ظ http://bahareman.blogsky.com/

یلدا را با شکوه ایرانی برگزار کنیم. پیاپیش یلدا فرخ باد:
http://nashibofaraz.blogsky.com/1391/09/30/post-243/

نیره جان یادداشتت را خواندم . یک یادداشت هم در باره شاهنامه خوانی در شب یلدا نوشتم. دوستان دیگر هم مطالبی در باره شب یلدا داشته باشند خوشحال میشویم یادداشت خودشان را پست کنند.
http://nashibofaraz.blogsky.com/1391/09/30/post-244/

مرتضی امینی پور چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:05 ب.ظ http://kamyab7.blogfa.com

در توصیفات چهره ی رستم او هم سرخ روی بوده.زال نیز سرخ روی بود و همینگونه رخش...

یک شب به شب یلدا یا به گفته ابوریحان بیرون «خرم روز» داریم و سرخی نماد این شب است و چه خوب که سرخ رویان شاهنامه را هم شما یادآوری کردید.

پروانه چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:08 ب.ظ

سهراب،سور،سُرخ ، سهرورد ، چهارشنبه سوری ، سور دادن ، سرخ کردن و... همه ی این کلمات از ریشه (سُخـر) به معنی رنگ قرمز می باشند .

تلفظ (سُخر) دشوار است و تبدیل به سرخ ،سور و سُهر شده است . سهراب یعنی سرخ روی . تهمینه مادر سهراب و همسر رستم زال او را چنین نامید زیرا سرخ روی بود . سهرورد یعنی جایی که گل سرخ دارد.

رنگ سرخ رنگ شادی و جشن است و سور دادن از این روی اینگونه نامیده شده است .

http://adel-ashkboos.mihanblog.com/post/91

مرتضی امینی پور دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:08 ب.ظ http://kamyab7.blogfa.com

درود و تقدیر ویژه از بانو فرانک بخاطر این توضیح زیبای داستان از بعد فلسفی
واقعا از سخنان ایشون درس گرفتم و لذت بردم
شاداب باشید

فرانک دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:20 ب.ظ

درود پروانه گرامی و پرتلاش
در این ماجرا فردوسی نکته هایی می گوید که در آن ها مفاهیم زیادی نهفته است.
یک نکته ی جالب کاربرد عد سه است.
چو سه ساله شد، سازِ مردان گرفت؛
در سه سالگی سهراب رفتار مردانه بروز می دهد. و رستم هم در هدایایش عدد سه را لحاظ می کند:
سه یاقوتِ رخشان و سه مهره زر،/کز ایران فرستاده بودش پدر.
اگر عدد سه را رمز کمال در نظر بگیریم تثلیث تهمینه، تهمتن و سهراب شکل می گیرد در این تثلیث (سه گانه) رستم از نژاد پهلوانان، تهمینه از نژادشاهان (پدرش شاه سمنگان) و برآیند این دو می شود سهراب که مجموع دو نژاد نژاده است
سهراب

رستم تهمینه
اگر سه رمز کمال باشد پس سهراب نماینده ی کمال دو تخمه ی پهلوانی و شاهی است. سهراب پهلوان در گفتارش برای به دست آوردن شاهی، خود و پدرش را ماه و خورشید می نامد و کاووس و افراسیاب را ستاره می نامد این گونه نامیدن ها نشانه کمال جویی اش است.
چو روشن بُوَد رویِ خورشید و ماه،
ز هر سو، سپه شد بر او انجمن؛ ستاره چرا برفرازد کلاه؟
از کمال جویی سهراب در این بیت هم می توان نشانه دید:
چو رستم پدر باشد و من پسر، نباید به گیتی یکی تاجور.
اما هنوز زمان دستیابی به این کمال نرسیده و با مرگ سهراب به دست رستم و سپس مرگ تهمینه عناصر این سه گانه از هم پاشیده می شود و شاهی و پهلوانی به یگانگی نمی رسند .

درود بر فرانک گرامی
گمان نکنم پرتلاشی من به پای تو برسد.

این بررسی عدد سه نکته ای خواندنی بود. سپاسگزارم

مرتضی امینی پور دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:03 ق.ظ http://kamyab7.blogfa.com

درود بر بانو فاطمه
باید این نکته را گفت که رستم دشمنی با کسی ندارد.سهراب هم دشمنی با پدر خویش ندارد.سهراب به دنبال بدست گرفتن قدرت و فرمانروایی در ایران است.رستم هم وقتی سهراب به ایران می رسد تا زمانی که شاه برای او پیغام نمی فرستد به جنگ با سهراب نمی آید که آن هم بر خلاف میلش است و تا جایی که می تواند ازین نبرد دوری می کند اما ...
در ادامه داستان خواهیم خواند چه اتفاقاتی می افتد!

فاطمه یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:55 ب.ظ

سلام
در داستان از این دشمنی که بین پسر وپدروجود دارد چه
نتیجه ای میخواهد بگیرد.

سلام فاطمه جان
هر بار که میبینم می آیی و می خوانی بسیار خوشحال می شوم و احساست نسبت به داستان ها همیشه برایم خواندنی است همانگونه که آقای امینی پور گرامی نوشتند در واقع دشمنی بین پدر و پسر نیست و به گفته ی آقای محسن گرامی اصلا این دشمنی دست رستم و سهراب نبود به شکلی به صورت اجباری وجود داشت و تو چه خوب این دشمنی اجباری را احساس کردی.
فردوسی بیشتر داستان را باز گو می کند و گاهی انگار طاقت نمی آورد چیزی نگوید بیتهایی را می گوید که شاید بتوان نامش را نتیجه گیری گذاشت ولی شاهنامه به گونه است که نتیجه گیری و برداشت بر عهده خواننده است.

پروانه یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:11 ب.ظ

با درود فراوان
از دوستان گرامی بسیار سپاسگزارم که در بحث شرکت می کنند .
می خوانم و یاد می گیرم.

مرتضی امینی پور شنبه 25 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:57 ب.ظ http://kamyab7.blogfa.com

درود بر همه دوستان
و سپاس از مهر بیکران خانم فلورا
این بخش از داستان یکی از بخش های نمایشی بود که سال گذشته من کارگردانی کردم به همین دلیل بسیار با این ابیات آشنا هستم و فراوان راجع به آنها مطالعه کردم و حتی سال گذشته دو مقاله هم نوشتم به نام سوگنامه سهراب و میهن یا تهمتن ؟
به بیت دوم و چهارم دقت کنیم و انها را برای جاهای دیگر داستان که در‌آینده به آن نزدیک می شویم بخاطر بسپاریم.
سهراب از ابتدا جسور و گستاخ است و با پرخاش با مادر خود سخن می گوید این نخستین ویژگی در از پا درآمدن سهراب است.گستاخی او تا حدیست که مادر را به مرگ تهدید می کند.
در ادامه می بینیم که رستم به تهمینه نامه می داده است و از حال فرزند خویش آگاه می شده است.این نکته هم برای ادامه داستان حائذ اهمیت است.
برای تهمینه از دست ندادن سهراب خیلی مهم است تا جایی که می گوید نه افراسیاب باید بداند نه حتی رستم.آنگاه در مقابل سهراب مقاومتی نمی کند.البته می گویند که تهمینه برادر خود را به همراه سهراب می فرستد که رستم را به او نشان دهد اما رستم او را شبانه می کشد.
سهراب دو هدف دارد یکی دیدار پدر و دیگری بدست آوردن قدرت در ایران و توران.
سهراب هدف اولش را کمرنگ می بیند چرا که اگر پدر را می خواست مستقیم به زابل می رفت و او را در آنجا می یافت و نیاز ی به لشکرکشی و جنگ نبود.
سهراب جوان است و خام و دنیا ندیده.از درجات بزرگان هیچ آگاهی ندارد.رستم زال و خاندان انها تاج بخش هستند و هیچگاه نه بدنبال پادشاهی بودند نه در فکر سرنگونی شاه.حتی در داستان اسفندیار وقتی اسفندیار به دیدار رستم می رود با او جنگ روانی آغاز می کند و می گوید که تو هیچگاه خاندانت شاه نبوده اند و همیشه خدمتگذار شاه بودید اما من شاه زاده ام.اسفندیار و حتی سهراب نمی دانند رستم پهلوان است و تنها چیزی که نمی خواهد شاه شدن است.حتی در داستان سیاوش وقتی رستم به توران حمله می کند و ۷ سال در توران پادشاهی می کند اما بعد۷ سال انجا را رها می کند و به ایران باز می گردد چرا که مرد شاه بودن نیست و به تاج و تخت میلی ندارد.اگر رستم کاووس را عزل نمی کند چون آموخته است که باید در رکاب پادشاه بود و از او حمایت کردحتی اگر شاه بی خرد باشد.در کتاب بیچاره اسفندیار از سعیدی سیرجانی می خوانیم که می گوید نمی دانم چرا این همه آدم که کنار شاه بودند یکیشان نگفت شاه تو قول داده ای چرا به قولت وفا نمی کنی؟؟؟
حکایت رستم و کاووس نیز همین است رستم نه تنها کاری با پادشاهی کاووس ندارد حتی بسیار بار جان او را نجات داده است.
خیلی به حواشی پرداختم و برگردیم روی سهراب!
سهراب هدف اول را فدای هدف دوم که کسب قدرت است می کند و از همان لحظه نخست تنها بفکر پادشاهی خود و پدرش است بی آنکه ابتدا پدر را ببیند و از او بپرسد آیا تو می خواهی شاه باشی؟؟؟؟
سهراب نمی داند رستم اگر میخواست به کمک او نیازی نداشت!!!
یک نکته جالب در ابیات هست که تهمینه می گوید این ر از را پنهان کن و سهراب می گوید این راز را هیچکس در جهان پنهان نمی کند!
اما جالب است که خود او این راز را از همه پنهان کرد!!!
سهراب به قصد جنگ به ایران می رود و آن هم با سپاهی از دشمن دیرینه ایرانیان...
سهراب حتی نمی داند افراسیاب نیز به راحتی از تخت پایین نمی آید او همدوره با چندین پادشاه ایران است.در ایران پادشاهان زیادی به تخت می آیند اما توران است و افرسیاب و این بخاطر سیاست خوب افراسیاب است و همین سیاست او سهراب را در آغاز راه فریب می دهد...
چقدر این داستان حرف برای گفتن دارد اما زیاده گویی باعث سر درد همگان می شود.منتظر نظرات فوق العاده خوب همه دوستان هستم...
سپاس از بانو پروانه گرامی و همه دوستان

از پیام پر بار شما بسیار سپاسگزارم.

محسن شنبه 25 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:54 ب.ظ http://sedahamoon.blogsky.com

ممنون از خانم فلورا
یک چیزی در مورد داستان سهراب بگویم. البته بعد از خواندن کامنت خانم فلورا.
سهراب اگر به این شکل به ایران نمی آمد، در آینده به عنوان فرمانده ی سپاه افراسیاب در جنگی با ایران حتمن سری به ایران می زد. در این حمله و با نام آور شدن سهراب و رزم آوری او، فرمانده ی سپاه ایران کسی جز رستم نمی توانست باشد. ینی درگیری رستم و سهراب خواه ناخواه پیش می آمد.
من گاه رویدادهای شاهنامه را با فرضیاتی مانند همین که گفتم و یا این که سهراب به شکلی به ایرانیان خبر می داد که پور رستم است یا .......... تا ته اش را برای خودم مجسم کرده ام. یا این که رستم کاووس را سرنگون می کرد.... ولی هرگز به این فکر نکرده ام که رستم چرا دست به این کار نمی زند. کاووس شاه است. شاه ایران است. جایگاه شاه ایران بسیار برای رستم که می توان او را در واقع نشانه مردم نامید بسیار محترم بود. گاهی هم که از او کار بدی می بیند به تذکر دادن و نهایتن قهر کردن بسنده می کند........
سهراب جوان است و خام. نمی داند که رستم می تواند کاووس را سرنگون کند و نیازی به او ندارد. سهراب این را نمی داند. اگر می دانست شاید رازی را که خودش می گفت "نمی توان از کس نهان کرد" را حداقل مثلن به گردآفرید می گفت.....

چه فکر خوبی !
مانند پیش بینی آینده حرکات مهره ها در صفحه شطرنج به داستان نگاه می کنید!
از شما چه پنهان خودم را جای تهمینه گذاشته و سهراب را در برابرم که اینچنین گستاخانه حرف می زند

( می دونید به سهراب چی گفتم! نمی گم آبروم میره)

فلورا جمعه 24 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:35 ب.ظ

از شاهنامه خوانی آقای مهدی بهشت بسیار لذت میبرم.درود به نفس گرمشون
ابیات این بخش رو که میخوندم وقتی به بیت زیر از زبان سهراب رسیدم:

گر این پرسش من بماند نهان
نمانم تورا زنده اندر جهان

با خودم گفتم که آیا واقعا میشد مانع آمدن سهراب به ایران شد؟ بنظرم پروانه بانو نسبت به تهمینه بسیار سختگیری میکنن که ایشون رو بخاطر خردمندانه عمل نکردن بهنگام آمدن سهراب به ایران نکوهش میکنن....


جد مادری من اهل "دوشنبه" بودن و با اینکه سالها از مهاجرت شون به ایران گذشته بود-بعد از اکتبر1917- و ما از وجود وحضور هیچیک از بستگانمون در دوشنبه اطلاع نداشتیم... همیشه آرزو داشتم که تاجیکستان اولین کشوری باشه که مسافرت کنم...ووقتی وارد فضای شهر شدم همه ی مردم روشبیه اقوام مادرم میدیدم!!! حتی تو موزه ی ملی تاجیکستان از یکی از کارمندها - که شبیه دایی مادرم بودن- جویای نسب خانوادگیشون شدم و موضوع رو براشون توضیح دادم!

تا چه رسد به پدری چون رستم و پسری چون سهراب که هیچگاه ندیده باشدش...گمان ندارم هیچ مادری میتونست جلودار سهراب باشه!


بیت زیبایی درپایان این بخش هست که میتونه تمثیل زیبایی هم باشه:
چو روشن بود روی خورشید و ماه
ستاره چرا برفرازد کلاه

برای من هم همیشه جای سوال بود که چرا سام و زال و رستم که اینقدر برای ایران زحمت کشیدن پادشاهی رو از چنگ کاووس بیخرد در نمیارن تا اینکه فرانک گرامی به خویشکاری شاهان و طبقه خاصپهلوانان و شاهان اشاره بجایی داشتن!
منتظر پیامهای خوب دوستان، آقای امینی پور گرامی و فرانک نازنین میمونم

فلورای گرامی این بیتی که نوشتی:
"گر این پرسش من بماند نهان
نمانم تورا زنده اندر جهان"

نهایت گستاخی یک جوان است آن هم از نوع ناشایست! شاید این ویژگی ناز پروردگی سهراب دلیلش این است که با مادر بزرگ شده است! در شاهنامه بچه هایی که دور از پدر و مادر کودکی را می گذرانند مانند فریدون، زال، کیخسرو بسیار برجسته می شوند و پسرانی که تنها با مادر دوران کودکی را به سر می برند به شدت عاطفی می شوند مانند سهراب و فرود که هر دو مایه دردسر می شوند.

پرسیدن نژاد و نسب:
در شاهنامه پیش از این هم فریدون را داشتیم که از کوه پایین آمد تا ببیند که هست .
چهار قرن پس از حمله اعراب فردوسی به این فکر افتاد که کیست و شاهنامه را سرود و ما اینجا گرد آمده ایم تا نیاکانمان و تاریخ و فرهنگمان را بشناسیم و تو در تاجیکستان به دنبال شناختن یک شاخه از نژادت بودی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد