عکس از اینجا
داستان را از اینجا با آوای ترانه بشنوید
آراستن کاوس جهان را
2066 | بیامد سویِ پارس کاوسْ کی ؛ | جهانی، به شادی، نو افگند پی. |
بیاراست تخت و بگسترد داد؛ | به شادیٌ و رامش در اندر گشاد. | |
فرستاد هر سو یکی پهلوان، | سرافراز و بیدار و روشن روان. | |
به مرو و نشابور و بلخ و هَری، | فرستاد بر هر سویی لشکری. | |
2070 | جهانی پر از داد شد یکسره؛ | همی روی برتافت گرگ از بره. |
ز بس گنج و شادی و بس فرٌهی، | پری مَردم و دیو گشتش رهی. | |
مِهان پیشِ کاوس کهتر شدند؛ | همه تاجدارانش لشکر شدند. | |
جهان پهلوانی به رستم سپرد؛ | همه روزگارِ بهی زو شمرد. | |
یکی جای کرد اندر البرز کوه، | که دیو، اندر آن رنجها، شد ستوه. | |
2075 | بفرمود تا سنگِ خارا کَنَند؛ | دو خانه پر از دانه اندر کنند. |
بیاراست آخور به سنگ اندرون، | ز بهر ستورانش سیصد فزون. | |
ببست، آن زمان، تازیان رادر اوی؛ | هم استر، عماری کش راهجوی. | |
دو خانه دگر ز آبگینه بساخت؛ | زبر جد به هر جایش اندر نشاخت. | |
در او ساخت جایِ خُرام و خورش، | که باشد از آن خوردنی پرورش. | |
2080 | دو خانه ز بهرِ سلیح نبرد، | بفرمود کز سیمِ پالوده کرد. |
یکی جایگه ساخت بر سنگِ راست، | که روزش نیفزود هرگز نه کاست؛ | |
یکی کاخِ زرٌین ز بهر نشست، | بر آورد، بالاش داده دو شست. | |
نبودی در او تیر پیدا ز دی؛ | هوا عنبرین بود بارانش مَی. | |
بر ایوانش یاقوت برده به کار؛ | ز پیروزه کرده، بر او بر ، نگار. | |
2085 | همه ساله روزش بهاران بُدی | گلش چون رخ غمگساران بدی. |
ز دردِ دل و رنج و غم دور بود؛ | بدی با تنِ دیوِ رنجور بود. | |
به خواب اندر آمد سرِ روزگار، | ز خوبیٌ و از داد آن شهریار. | |
به رنجش گرفتار، دیوان بُدند؛ | ز پاداَفره او، غریوان بدند. | |
واژه نامه و توضیح ات:
2069:هری: ریختی از هرات
2070: روی برتافتن گرگ از بره:کنایه ای است ایما از دادگستری بسیار
2075: خانه: در معنی اتاق
2079: خرام:در معنی مهمانی و سور به کار رفته است
2081:نیفزودن و ناکاستن روز:کنایه ای ایما از بهاری بودن
2083:بارانش می: باران آنجا می بود
ج:280689-1
نشانه ی جهان اتوپیایی: (که عصر جمشید نمونه ی این جهان است)
جهانی پر از داد شد یکسره؛ همی روی برتافت گرگ از بره.
ز بس گنج و شادی و بس فرٌهی،پری مَردم و دیو گشتش رهی.
ز دردِ دل و رنج و غم دور بود؛ بدی با تنِ دیوِ رنجور بود.
کاووس معترف می شود که روزگار خوش اش از رستم است:
جهان پهلوانی به رستم سپرد؛ همه روزگارِ بهی زو شمرد.
از بیت 2075 تا بیت 2085 ویژگی های کاخ کاووس شاه گفته می شود. توصیفی دقیق از ایده آل ذهن ایرانی از خانه ای باشکوه یا کاخ.
جای همه مون خالی بوده...
سلام: چرا:مهان پیش کاوس کهترشدند.
بیت زیبا به نظر من.یکی جایگه ساخت بر سنگ راست
که روزش نیفزود هرگز نه کاست.
سلام
یک:
معنی این بیت به شکلی که در نامه باستان هست خیلی قشنگ است ولی
این بیت هم فکر منو به خودش مشغول کرده چون به این شکل هم شنیده ام:
یکی جایگه ساخت بر خط راست/....
یعنی به جای «سنگ» ، «خط» نوشته شده است و نظر دکتر جنیدی این هست که منظور رصد خانه ای که روی خط استوا درست کرده بودند که در اینجا «خط راست» به معنی «خط استوا» است.
lمصرع دوم "که روزش نیفزود هرگز نه کاست؛" هم نشان می دهد شب و روز مساوی هستند که این مکان خط استواست.
که در کتاب «حدودالعالم» که در قرن چهارم هجری نوشته شده و نام نویسنده اش معلوم نیست نخستین کتاب جغرافی فارسی نوشته شده در جزیره فاره(ناره) روی خط استوا پیشینیان رصد خانه هایی عظیم بر پا کرده اند.
در ضمن «خط» در اصل فارسی است و شکل پهلوی آن «خَد» است که به عربی رفته و خط برگشته.
دو:
" مهان پیش کاوس کهتر شدند"
در زمانی که کاوس اسیر دست شاه هاماوران بود خواندیم:
پراگنده شد در جهان آگهی، /که:«کم شد ز پالیز سروِ سَهی!».
1930 چو بر تختِ زرُین ندیدند شاه،/ به جُستن گرفتند هر کس کلاه.
می بینیم هر کسی در هر گوشه ای کلاه بر سر گذاشت و تورانیان از یک سو و تازیان از سوی دیگر به ایران تاختند که تورانیان ، تازیان را بیرون می کنند در ایران به تخت می نشینند و جالبه وقتی که کاوس برای حمله به ایران نامه ای به قیصر روم می دهد و تازیان از موضوع با خبر می شوند :
پس آگاهی آمد ز هاماوران،/ به دشت سوارانِ نیزه وران،
که: رستم به مصر و بربر چه کرد،/ بدان شهریاران، به روز نبرد!
دلیران بجستند گُرد و سوار؛/ فرستاده آمد برِ شهریار؛
2035 که:«ما شاه را بنده و چاکریم؛/ زمین جز به فرمان او نسپَریم.
چو از گرگساران بیامد سپاه، که جویند گاهِ سرافرازْ شاه،
دلِ ما شد از کارِ ایشان بِدَرد، که دلشْان چنین بد چرا یاد کرد!
همی تاجِ او خواست افراسیاب، ز راهِ خرد سرْش گشته به تاب.
برفتیم، با نیزه های دراز؛ بر او، تلخ کردیم آرام و ناز.
می بینی سواران نیزه ور(تازیان) می گویند ما می خواستیم افراسیاب را بیرون کنیم که رفتیم ایران و اکنون چاکرت هم هستیم!
وقتی افراسیاب نیرو جمع کرد و به افراسیاب پیام فرستاد که بفرمایید از ایران بیرون ! افراسیاب پاسخ می دهد:
چنین داد پاسخ که:«ایران مراست؛/ سر تخت ِو جای دلیران مراست.
به گُردان جنگی و شمیشر زن،/ تهی کردم از تازیان انجمن.
حالا اینجا افراسیاب مدعی است که برای بیرون کردن تازیان به اینجا ایران آمده است...
می بینی ایران پر از مهان شده بود و حالا که کاوس با یاری نیروی سیستان(رستم) بر تخت نشست مهان باید به کهان تبدیل شوند.
دلیل انتخاب عکس برای این داستان:
دکتر میر جلال الدین کزازی در این باره در نامه باستان جلد دوم صفحه 525 می نویسند:
یکی از ویژگی های بنیادین، در اسطوره های ایرانی ، ساختن بناهایی شگفت و فراسویی است؛ نامدارانی نمادین چون جمشید و فریدون و کاوس و سیاوش و کیخسرو چنین بناهایی را پی افکنده اند و بر افراشته اند، حتی چهره های اهریمین چون دهاکِ مار دوش و افراسیاب تورانی نیز، در اسطوره های کهن به چنین کرداری شگرف دست یازیده اند.
از دید نماد شناسی ، پی افکند کاخ ها و وَر هایی از این گونه می تواند بازتاب و نمودِ آرزویی پر شور و پایدار باشد که همواره در درازنای روزگاران جانِ مردم را می افروخته است وآنان را بر می انگیخته است که در جستجوی زندگی آرمانی بکوشندو بپویند؛ آن زندگانی که مرگ و بیماری و پیری و رنج و اندوه و ناتوانی و مستمندی و بدی و هر آزاری از این دست آن را بر نمی آشفته است و تیره و دژم نمی داشته است.این آرمان و آرزوی شور انگیز که به دیرینگی آدمی است...
در تایید آن چه که آقای مرتضا برای خرد نوشته اند، بنویسم که شخص ِابولقاسم، همیشه با "به نام خداوند ِ جان و خرد" ، آغاز سخن می کند.
درود بر همه ی دوستان
کاووس به ایران باز می گردد و این بار از او کارهای شایسته ای می بینیم و دست به اقدامات خوبی می زند.
خوشبختانه انقدر به زیبایی حکیم ساخت کاخ ها را به تصویر کشیده است که برای دیدن نگاره تنها کافیست چشم را ببندی تا ان را با تمام شکوه و عظمت ببینی.
آری پهلوان بخصوص زال و رستم و در کل خاندان نریمان همیشه تاجبخش بوده اند و هیچگاه خود چشمی به ژادشاهی نداشتند.موضوعی که بعدها در داستان اسفندیار میخوانیم که این ویژگی و کار رستم را در چشم او می زند.
شاه بیت این داستان به رای من :
جهانی پر از داد شد یکسره؛
همی روی برتافت گرگ از بره
بیت نشان می دهد که چقدر خرد داشتن در اداره و امور کشور می تواند مفید باشد که ای کاش کاووس همیشه چنین بود و چنین می کرد...
شاداب و سرفراز باشید
ساختن کاخهایی بر فراز البرز
یکی از مهمترین کارهایی که به کیکاوس نسبت دادهاند،ساختن هفت کاخ (در برخی متنها پنج کاخ)بر بالای البرز است که در دینکرد و بندهش این کاخها ویژگی خاصی دارند.در دینکرد آمده است:
...و ساختنش هفت خانه بر میانهء البرز:یکی زرّین،دو سیمین و دو پولادین،دو از آبگینه و مردمی را که نیرو از پیری تباه شده و جان نزدیک به بیرون رفتن از تن بود،[چون]به خانهء
رسیدند،تیز پیرامون آن خانه بردن و پیری از ایشان فروافکنده شدن و ایشان را زور و جوانی بازآمدن.آنگاه فرمانی داده شد که مردمان را به در باز مدارید،پانزدهساله به حضور آورید.(بهار 1381:193)
و در بندهش نیز آمده است:
یکی آنکه کاووس کرد به البرز...خانه کاووس را گوید که یکی زرّین بود که بدو برمینشست:دو تا از آبگینه بود،که او را اسبستان بود،دو تا پولادین بود که او را رمه(بدان بود)از آن به هرمزهای چشمهء آب بیمرگ تازد که پیری را چیره گردد،زیرا هنگامی که پیرمرد بدین در اندر شود،بر نای پانزده ساله بدان در بیرون آید،و مرگ را نیز از میان برد. (دادگی 1369:137)
از این کاخخا در دیگر متنها به گونهای دیگر نیز یاد شده است.5
کریستنسن که مادهء اصلی سرگذشت کاووس را تقلیدی از سرگذشت ییم(جم) میداند(کریستنسن 1355:119)،کاخ کاووس را،که خاصیّت جوانی بخشیدن به سالخوردگان را دارد،در کنار گگن دژ سیاوش،که درون آن همیشه بهار است،از جمله بناها و کاخهای اسرارآمیزی میداند که از روی ورجمکرد ساخته شده است6(کریستنسن 1350:21).او همچنین معتقد است بنمایهء ساختن کاخهای هفتگانهای که به کاووس نسبت داده شده است،بنمایهای بسیار کهن است که در بسیاری از افسانهها دیده میشود و در اصل به هفت رگ سیارگان بازمیگردد که در ساخت پرستشگاههای بابلی به کار آمده است.(دومزیل 1384:83)
در شاهنامه،کیکاووس کاخهایش را با کمک دیوان،که فرمانبردار او هستند، بر فراز البرزکوه میسازد:
یکی خانه کرد اندر البرزکوه که دیو اندران رنجها شد ستوه بفرمود کز سنگ خارا کنند دو خانه برو هریکی ده کمند بیاراست آخُر به سنگ اندرون ز پولاد میخ و ز خارا ستون ببستند اسپان جنگی بدوی هم اشتر عماریکش و راهجوی دو خانه دگر ز آبگینه بساخت زبرجد به هرجاش اندر نشاخت...
(فردوسی 1374،ج 2:150)
امّا در شاهنامه اشارهای به ویژگی جوانی بخشیدن این کاخها و یا داشتن چشمهء آب بیمرگیای که در بندهش از آن یاد شده،نشده است.به گمان نگارنده آنچه در شاهنامه به عنوان نوشداروی کیکاووس از آن یاد میشود،میتواند یادمانی از همین ویژگی کاخ کاووس و چشمهء آب بیمرگیای باشد که در آن روان است.7این دگرگونی را میتوان از جمله دگرگونیهای اسطورهها و جابهجایی آنها در زمینهء ادبی به شمار آورد که در دوران جدیدتر برای هرچه بیشتر منطبق شدن اسطورهها با موازین منطقی و تجربی رخ میدهد و در اسطورههای ایرانی نمونههای دیگری نیز دارد.8
برگرفته از مقاله :بررسی شخصیت کاووس بر اساس برخی کردارهای او از دوران باستان تا شاهنامه
ستاری، رضا
نشریه: زبان و ادبیات » زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه آزاد - واحد تهران جنوب) » تابستان 1388 - شماره 15
(16 صفحه - از 107 تا 122)
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/30934/111/text
دوستان ارجمند
در داستان پیش ایرانیان افراسیاب را بیرون راندند بار دیگر در این داستان ها پهلوان تاج را می گیرد و به شاه می دهد!
به راستی مقام پهلوان بسیار بالاتر از شاه است چرا که او تاجبخش است.
دیدگاههای ارزشمند شما در یادداشت پیشین همه شخصیت «روان پریش» کاوس را نشان می داد.
اکنون آرامش به ایران باز گشته و کاوس دوران آرامشش را به سر می برد دست به ساختن کاخی می زند که با هم می خوانیم.
هر چه گشتم نگاره ای از کاخ کاوس نیافتم. دوستان اگر نگاره ای در این باره سراغ دارند خوشحال خواهم شد در اینجا آن را داشته باشیم.
از همه شما همراهان و سروران گرامی سپاسگزام.
پ.ن: در ادامه داستان را از نسخه خالقی بخوانید.