انجمن شاهنامه خوانی پیوندِ مهر

نامۀ باستان ویرایش دکتر کزازی

انجمن شاهنامه خوانی پیوندِ مهر

نامۀ باستان ویرایش دکتر کزازی

رزم رستم با سه شاه و رهایی کاوس از بند(1995-2028)


داستان را با آوای فیروز و تمبک سالار از اینجا    یا از اینجا شنوید

رزم رستم با سه شاه و رهایی کاوس از بن

1995دگر روز، لشکر بیاراستند؛درفش از دو رویه بپیراستند.

پس پشتِ پیلان، دِرفشان درفشبه گَرد اندرون، سرخ و زرد وبنفش.

به هاماوران، بود صد ژَنده پیل؛یکی لشکری ساخته بر دو میل.

از آوازِ گُردان بتوفید کوه؛
تو گفتی جهان،سر به سر، ز آهن است؛
زمین آمد، از نعلِ اسپان ستوه.
وگر کوهِ البرز در جوشن است.
2000بدرٌید چنگ ودلِ شیر نر؛عقابِ دلاور بیفگند پر.

همی ابر بُگداخت اندر هوا؛برابر که دید ایستادن روا؟

سپهبد چو لشکر به هامون کشید؛سپاه سه شاه و سه کشور بدید،

چنین گفت با لشکرِ سرفراز،که:« از تیر  مژگان مَدارید باز.

سرِ باره بینید و یال و عنان،دو دیده نهاده به نوکِ سنان.
2005اگر صد هزارند و ما صد سوار،فزونیِ لشکر نیاید به کار».

بر آمد درخشیدن ِ تیغ و خشت؛تو گفتی هوا بر زمین لاله کِشت.

ز خون،دشت گفتی میستان شده استز نیزه، هوا چون نیستان شده است.

تهمتن مر آن رخش را تیز کرد؛ز خونِ فرومایه پرهیز کرد.

همی تاخت اندر پیِ شاهِ شام؛بینداخت، از باد، خمیده خام.
2010میانش به حلقه در آورد گُرد؛تو گفتی خَم اندر میانش فسرد.

ز زین برگرفتش به کردار گوی،چو چوگان به زخم اندر آید بر اوی.

بیفگند و بهرام دستش ببست؛گرفتار شد نامبردار شست.

ز خون، خاکْ گِل گشت و هامون چو کوه،ز بس کشته افگنده از هر دو گروه.

شهِ بربرستانِ گردنفرازگرفتار شد با چهل رزم ساز.
2015ز کشته، زمین گشت با کوه راست؛چو هاماوران شاهْ زنهار خواست،

به پیمان که کاوس را با سران،سوی رستم آرَد ز هاماوران،

سرا پرده و گنج و تاج و گُهر،پرستنده و تخت و زرین کمر؛

بدین بر نهادند و بر ساختند؛سه کشور، سراسر ، بپرداختند.

چو از دژ رها کرد کاوس را،همان گیو و گودرز و هم  طوس را.
2020سلیح سه کشور، سه گنجِ سه شاه.سرا پرده و لشکر و تاج و گاه،

سپهبد جز این خواسته هر چه دید،به گنج سپهدارِ ایرا ن کشید.

بیاراست کاوس ِ خورشیدْفر،به دیبای رومی یکی تختِ زر،

ز پیروزه پیکر، ز یاقوت گاه؛گهر بافته بر جُلَیل سیاه

یکی اسپ رهوار، زیر اندرش؛لگامی ز یاقوت و زر بر سرش.
2025به سوداوه گفتا که:«اندر نشیننهان رو ز خورشید، گردِ زمین».

به لشکرگه آورد لشکر ز شهر،ز گیتی، بر این گونه جوینده بهر.

سپاهش فزون شد ز سیصد هزار،زره دار و برگستوانوَر سوار

برآمد گران لشکری بربری؛سوارانِ جنگاورِ لشکری.












/

1995-پیراستن درفش:آماده شدن برای پیکار

بیت2004:این بیت سوار را در حال تاختن توصیف می کندسوار خم می شود و در راستای سو یال 

اسب قرار می گیرد ، جلو را نگاه می کند و سنان را در کنار گوش اسب جای می دهد

2008- خون فرومایه: خون مردم عادی

2009- خمیٌده خام:کنایه ایما از کمند که پرچین است و از چرم خام ساخته شده است.

2010-فسردن خم در میان سوار:سخت پیچیدن در او  و با آن  یکی شدن 

2011- زخم: ضربه - کوبه

2012-رفتار شد نامبردار شست:شصت جنگاور نامبردار گرفتار می شوند.

2020- سه کشور و سه شاه: هاماوران و مصر و بربرستان

2023-پیکر: در معنی نقش و نگار به کار رفته

2025- نهان از خورشید:کنایه ایما از سخت پوشیده

          گرد زمین:کنایه ای از راه دراز

در این بیت کاوس از سودابه می خواهد که بر تخت روان نشیند و سخت پوشیده راه درازی را طی کند تا به ایران زمین برسد



در ادامه متن شاهنامه خالقی مطلق را ببینید



86.jpg



87.jpg


88.jpg




نظرات 9 + ارسال نظر
فائزه جمعه 6 تیر‌ماه سال 1399 ساعت 11:13 ق.ظ

شما کجا بودین تا به حال که من در سایت های دیگر دنبال جواب میگشتم؟ دست شما درد نکنه

فرشته یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:31 ب.ظ http://fershteh.aminus3.com/

چقدر این پست عالی بود
واقعا عالی بود
ممنون از فیروز خان وسالار عزیز
پایدار باشید

مصطفا سعادتی پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:04 ب.ظ

گوی :

گوی یا توپ را همه دیده ایم تکه هایی از چرم که بوسیله نخ یا بند به هم متصل شده اند .. به نظر شما گوی چوگان چگونه ساخته شده بود ؟

شاه هماوران را به مانند توپ شست تیکه ای می بینم .! !



ما در اینجا شاهد یک بازی چوگان هستیم.رستم گوی یا توپ را می گیرد و به آن ضربه مبی زند، آن گوی توسط بهرام ( فرهاد)گرفته می شود....

نیره چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:35 ب.ظ http://bahareman.blogsky.com/

درود
گاهی در ربط دادن ابیات به یکدیگر در فرازهای مختلف شاهنامه گیر می کنم که در این شرایط یادداشت های مختلف در این سرای پررونق کمک زیادی به من می کند.
تا کنون این فراز را چندبار خوانده ام و هر بار از مرتبه ی پیش حظ بیشتری برده ام... توصیف های شگفت و طنین انداز آن قدر آدم را درگیر می کند و آن قدر تصویرهای زیبایی رو به رویت می گشاید که دوست نداری اصلن تمام شود. امیدوارم باز هم فرصت خوانش آن را داشته باشم.
به شما خانوادهی فردوسی دوست و پویا در شاهنامه خوانی فرخ باد می گویم. چقدر شیرین است کار شما و قابل تقدیر است همت شما که این گونه با هم تلاش می کنید تا حق شاهنامه و فردوسی را به جای آورید. مرحبا

مرتضی امینی پور چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:59 ب.ظ http://kamyab7.blogfa.com

با توجه به این بیت که گفته است:
شهِ بربرستانِ گردنفراز
گرفتار شد با چهل رزم ساز

یعنی با پادشاه بربرستان ۴۰ نفر هم گرفتار می شود از این بیت بر می آید که هنگامی که شاه شام گرفتار می شود شصت نفر که افراد او هستند هم به گونه ای با گرفتار شدن پادشاهشان تسلیم می شوند
همانگونه که شاه بربرستان با چهل یارش.
آری درست ترین معنا همین است که شاه شام با شصت نفر از یارانش گرفتار شده اند.
کم دقتی مرا نسبت به ابیات بعد ببخشید اما خوشحالم که معنای درستی ازین مصرع بدست آمد و نظر اشتباه من که بهش شک داشتم اصلاح شد.
مانا باشید و کامیاب

از اینکه روحیه هم اندیشی در شما می بینم بسیار خوشحالم و سپاسگزار از پیام های شما

مرتضی امینی پور چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:54 ق.ظ http://kamyab7.blogfa.com

درود بر خانم اسماعیل زاده عزیز و سپاس از یاداوری اینکه حکیم در کوتاه سازی ماجرا چیره دست است
اگر این موضوع را درنظر بگیریم اری راست با شماست
ابته من یک عذر خواهی بدهکارم در نظر پیشین خودم نوشتم که معنای دکتر کزازی اشتباه است که گمان می کنم گستاخی بزرگی انجام دادم که این حرف را زدم و همینجا از همه ی دوستان عذر خواهی می کنم.بی شک دکتر کزازی بی دلیل این معنا را بکار نبرده اند و قابل احترام است.
از آقای سعادتی عزیز هم بخاطر نظر زیبا و قابل احترامشان سپاسگذارم

درود بر شما
بیشتر که فکر کردم دیدم باید نظر دکتر کزازی کاملادرست باشد چون بلافاصله در دوبیت بعدی کار شاه بربرستان هم ساخته شده و بیت سوم شاه هاماوران زنهار می خواهد.

مرتضی امینی پور سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:02 ب.ظ http://kamyab7.blogfa.com

درود بر همه دوستان
در این داستان دلیری و مردانگی ابر مردی به نام رستم منجر به نجات کاووس و دیگر پهلوانان می شود و باز هم رستم ناجی ایران و ایرانیان است
مردی به بلندای نام ایران
شاه بیت این بخش:
اگر صد هزارند و ما صد سوار،
فزونیِ لشکر نیاید به کار

که معناها در ان نهفته است
در این نبرد حضرت فردوسی تصویرهای بسیار زیبایی را با کلمات از چگونگی نبرد و پیروزی رستم به ما نشان می دهد
اما یک نکته که قابل تفکر و بحث است این مصرع می باشد:
گرفتار شد نامبردار شست
اینکه معنای این بیت می شود شصت پهلوان نامدار گرفتار شده اند به نظر من اشتباه است.به ابیات پیشین که نگاه کنیم می بینم سخن از نبرد رستم تنها با یک نفر است که شاه شام است:
همی تاخت اندر پیِ شاهِ شام؛
بینداخت، از باد، خمیده خام.
میانش به حلقه در آورد گُرد؛
تو گفتی خَم اندر میانش فسرد.

ز زین برگرفتش به کردار گوی،
چو چوگان به زخم اندر آید بر اوی

رستم با یک نفر می جنگد و اورا به زمین میزند و بهرام دستان او را می بندد و در هیچ جا اشاره به تعدادی پهلوان نمی شود
به عقیده و رای من معنای این مصرع ادو چیز می تواند باشد:

۱.شاه شام در طناب شست خم یا همون طناب شست گره گرفتار شده است
چون بهرام هم تنها دست یک نفر را می بندد نه شصت نفر را:
بیفگند و بهرام دستش ببست؛
اصلا خود مصرع هم راجع به یک فرد می گوید نه چند نفر
۲. شاید حکیم منظورش این بوده است که پهلوانی که همانند شصت تن قوی هیکل بود گرفتار شده است که این نظر هم قابل احترام است و می تواند درست باشد
خوشحال میشوم تمامی دوستان نظر خود را در این باره بیان کنند تا شاید نظری درست تر از هر سه نظر موجود بیابیم
سپاس و کامیاب باشید

رفتم سراغ بیت ها تا بیت شاهتری پیدا کنم دیدم شما بهترینش را انتخاب کردی.
مانند این بیت کمی جلوتر در داستان هفت گردان خواهیم خواند:
رستم و هفت گرد در برابر سپاه توران. رستم می گوید:

یکی باشد از ما و ز ایشان هزار
سپه را چه باید گرفتن شمار؟

ولی بیت این داستان قشنگ تر است.

شست:
معنا های دیگری که برای شست در دهخدا و معین اینترنتی وجود دارد :دام و به ناگهان با خبر شدن

شاید اصطلاح "شستش با خبر شد" را همه شنیده باشیم که همان به ناگهان با خبر شدن است

در فرهنگ شاهنامه دکتر رواقی هم یک معنی شست ، با شتاب و به سرعت آورده شده. شاید بتوان گفت معنی دیگر این مصرع این باشد که شاه شام به سرعت گرفتار شد.
ولی معنی دکتر کزازی در نامه باستان هم بسیار درست است زیرا فردوسی در کوتاه نوشتن بسیار چیره دست است و گاهی با یک مصرع کار بزرگی ا تمام می کند چه برسد به دستگیری شصت پهلوان نامبردار شام.

تا دیدگاه دیگر دوستان چه باشد.

فرانک دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:05 ب.ظ

آفرین
پهلوانانه ضرب گرفته شد و رزم رستم خوانده شد.
درود بر شما.
مانا باشید.

فیروز: با سلام و بهترین آرزوها برای شما و همسر گرامی
قابلی نداشت ما خواندن همسر شما لذت بردیم.

پروانه شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:20 ق.ظ

.

با درود به دوستان گرامی
کاوس به همراه گردان ایرانی در زندان شاه هاماوران است و افراسیاب در ایران برای دو مین بار بر تخت نشسته است. رستم و سپاهیان برای نجات در بندیان به هاماوران رسیده اند و رستم نامه ای به هاماوران داده که من رسیدم و لطف کن کاوس و پهلوانان را آزاد کن و شاه هاماوران این کار را نمی کند و پاسخی به رستم می دهد که عاقبت کارش را در این داستان می بینیم.
داستان را فیروز خواهد خواند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد