انجمن شاهنامه خوانی پیوندِ مهر

نامۀ باستان ویرایش دکتر کزازی

انجمن شاهنامه خوانی پیوندِ مهر

نامۀ باستان ویرایش دکتر کزازی

باز آمدن کاوس به ایران زمین و گُسی کردن رستم را(1725-1755)


 

بزم در شاهنامه- عکس از شاهنامه بایسنقری

داستان را  با آوای ِ پر از مهر ِ به شاهنامه «مهران» از اینجا  گوش کنید



باز آمدن کاوس به ایران زمین و گسی کردن رستم را

1725چو کاوس در شهرِ ایران رسید،ز گَردِ سپه، شد هوا ناپدید.

بر آمد همی تا به خورشید جوش؛زن و مرد شد پیش او، با خروش.

همه شهرِ ایران بیاراستند؛می و رود و رامشگران خواستند.

جهان، سر به سر، نو شد از شاهِ نو؛از ایران، بر آمد یکی ماهِ نو.
1730چو بر تخت بنشست پیروز و شاد،درِ گنجهایِ کهن بر گشاد.

ز هر جای ، روزیْ دِهان را بخواند،به دیوانِ دینار دادن نشانْد.

برآمد خروش از درِ پیلتن؛بزرگانِ لشکر شدند انجمن.

همه، شادمان، نزدِ شاه آمدند؛بدان نامورْ پیشگاه آمدند.

تهمتن بیامد، به سر بر کلاه؛نشست از برِ تخت، نزدیکِ شاه.
1735سَزاوارِ او، شهریارِ زمینیکی خِلعت آراست با آفرین:

یکی تخت ِ پیروزه و میشسار؛یکی تاج، پر گوهرِ شاهوار؛

یکی دستْ زربفتِ شاهنشهی؛یکی طوق، با یارۀ فرٌ هی.

صد از ماهرویانِ زرٌین کمر؛صد از مشکْ مویانِ با زیب و فر؛

صد از تازیْ اسپانِ زرٌین سِتام؛صد استر، همه زرٌین لگام.
1740ببردند سی بدره دینار نیز؛ز رنگ و ز بوی و ز هر گونه چیز؛

ز یاقوت جامی پر از مُشکِ ناب؛ز پیروزه دُرجی ز دُرٌِ خوشاب.

نبشته یکی عهدِ او بر حریر،به مشک و می و عود، دستِ دبیر.

سپرده به سالارِ گیتی فروز،به نوٌی، همه کشورِ نیمروز.

چنان کز پسِ عهدِ کاوسْ شاه ،نیابد، بدان مرز، کَس دستگاه.
1745بر او آفرین  کرد کاوسْ شاه ،که:«بی تو، مبادا نگین و کلاه!

دلِ تاجداران به تو گرم باد!روانت پر از شرم و آزرم باد!».

فرو بود رستم ؛ببوسید تخت؛بسیچِ گذر کرد و بر بست رخت.

خروشِ تبیره بر آمد، ز شهر؛ز شادی، رسیده به هر جای بهر.

برآمد هیاهوی و بانگِ دَرای؛به مغز اندرون نالۀ کرٌنای.
1750بشد رستم و شاه بنشست، شاد؛جهان کرد روشن به آیین و داد.

زمین گشت پر سبزه و آب و نم؛بیاراست گیتی چو باغ ارم.

به گیتی خبر شد که:«کاوْس شاه،ز مازندران بستَد آن تاجِ و گاه.

جهان پر شد از داد و از اِیْمنی؛ز بد، بسته شد دستِ آهرمنی».

1755
بماندند شاهان همه ز آن شگفت،
جهان چون بهشتی شد آراسته،
که کاوسْ شاه آن بزرگی گرفت؛
پر از داد و آکنده از خواسته؛




واژه ها:

1729-ماه نو:استعاره ای آشکار از کاوس

1730و1731: کنایه ای ایما از دهش و بخشش

1736-میشسار: مانند سرِ میش

1737- یارۀ فرٌهی:یاره یا دستبندی بود که نشانه و نماد فرهی بوده است.

1740-بدره:کیسه ای که در آن سیم و زر ریزند.

1741-دُرج:صندوقچه ای که زنان زر و گوهر خویش را در آن می نهادند.

1751- ارم: در شاهنامه نماد گونهای از جای خرم و زیبا و آراسته است.


 

نظرات 18 + ارسال نظر
علوی شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:28 ق.ظ http://nooshabad2007@blogfa.com

درود
من مایلم در مورد کلمه " انجمن " کلامی بگویم. بیت1874

انجمن از هنجیدن است. هنجیدن همان سنجیدن است. وسیله

سنجش در قدیم سنگ بوده. بنابراین ریشه انجمن سنگ است.

انجمن محل اتصال اندیشه است. جایی که اندیشه ها سنجش می شود.

یکی از جاهایی که اندیشه های ناب به اعضایش می رسد این جاست.
فرخنده باد

درود بر شما
ریشه این واژه را نمی دانستم و چه خوب که نوشتید و یاد گرفتم. این واژه به همراه آنچه نوشته اید به واژه نامه اضافه شد. اگر از منبع خاصی برداشتید بفرمایید سپاسگزار خواهم شد تا به متن اضافه شود.

از لطف شما هم سپاسگزارم امیدوارم با یاری شما و دیگر دوستان بتوانیم با دیدگاههای بیشتری آشنا شویم و اندیشه هایمان را "بهنجیم".

دوستان گرامی
به وبلاگ آقای علوی بروید و دیدگاههای خواندنی آقای مهدی صدری این ««جهانی ست بنشسته در گوشه ای» در باره «عشق آباد» و منظور حافظ از ترک شیرازی را بخوانید.

فرشته چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:09 ق.ظ http://fershteh.aminus3.com

وچقدر این روزمردگی ها مرا دور کرده
:0
سلام پروانه جان
چه آرامشی داره اینجا
وچقدر خوب خوانده بودند بدون اینکه به بیت ها نگاه کنم فقط گوش سپردم وسر صبحی هم آرامش گرفتم وهم پر از غرور سربلندی اینکه فردوسی که از آن همه هست به زبانی گفته که آز آن ماست
....

بر آمد همی تا به خورشید جوش؛ زن و مرد شد پیش او، با خروش.

همه شهرِ ایران بیاراستند؛ می و رود و رامشگران خواستند.

جهان، سر به سر، نو شد از شاهِ نو؛ از ایران، بر آمد یکی ماهِ نو.

..............
وچه خوب همه چیز گفته شده
این قسمت ها همش شادی وغرورست

نیره سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:07 ب.ظ

درود فراوان
پروانه ی گرامی! با توجه به این که مدتی دراز خود را از شاه نامه خوانی محروم کرده بودم و این فاصله ی زیاد مرا از هم گامی و هم زمانی با دیگر یاران بازداشته، نیاز دارم برگردم و سیر مطالب را در پیش گرفته و رعایت کنم و ناپخته، نسنجیده و شتاب زده یادداشتی نگیرم که خود شرمنده از آن شوم. پس می آیم و می خوانم به عرض ادبی بسنده می کنم تا ناشایسته سخنی نرانم...!
ادب و احترام به پیشگاه یاران این سرای ادب تقدیم می کنم. روزگارتان فرخنده.

درود
نیره جان زیاد سخت نگیر . شاهنامه هم به صورت یک داستان بلند و پیوسته خواندنی است هم به صورت داستان های جدا از هم.
ما اینجاییم که کاوس علیرغم مخالفت انجمن بزرگان و پهلوانان و مشاوران همره جمعی از پهلوانان و بزرگان به مازندران رفت و به دست دیو سپید اسیر و نابینا شد. رستم پس از گذشتن از هفت خوان کاوس لشکر و پهلوانان و شاه را نجات داد و خوب طبیعتا شاه مازندران هم بیکار نبود و می خواست سرزمینش را حفظ کند پس از جنگی بین سپاه ایران و مازندران شاه مازندران شکست می خورد و رستم بنا بر پیمانی که با اولاد بسته بود اولاد را بر تخت شاهی مازندران می نشاند و کاوس و سپاه به ایران باز می گردند این داستان پس از این باز گشت است. خودت را آماده کن که از فردا صبح کاوس می خواهد دوباره خودسری و کشورگشایی کند و در داستان بعدی است که کاوس و سودابه به هم می رسند.

به وبلاگ همایش هم سری بزن ببین بختیاری ها چگون شاهنامه می خوانند.
چشم به راه دیدگاههایت هستم.

فرانک سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:53 ب.ظ

درود پروانه ی گرامی
به منابع رجوع کردم در مورد نکته ی قبلی که گفتم از فروشی کیخسرو نازاده و ایزد نریوسنگ گفته شده است.
نریوسنگ می خواهد کاوس را بکشد اما فروشی کیخسرو فریاد می دارد دست نگه دارد که از پشت او سیاوش و از پشت سیاوش من زاده خواهم شد.
از این جاست که به خویشکاری کاوس شاه در بخش حماسی ایرانی پی می بریم.

محسن دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:08 ب.ظ http://http:/ketabamoon.blogsky.com

آفرین آقای مهران. خیلی اجرای خوبی بود. دمتون گرم.

نیره حسینی دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:27 ب.ظ

صدها درود. پروانه ی گرامی! این قدر با افشانه های مهر بر دامن واژه ها پاشیده اید که زبان الکن من یارای پاسخ گفتنی در خور نیست. بیشتر خجالت کشیدم و می کشم. نام شهرزاد گرامی را دیدم و شادمانی ام دوچندان شد. دلتنگ دیگر دوستانم هستم. پای لنگی و درنگی زشما دورم داشت...

شهرزاد دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:02 ب.ظ

ممنون از آقای مهران گرامی که این بخش از شاهنامه را مهمان صدای گرم ایشان بودیم.
پروانه گرامی خیلی خوب صدای شما را وصف کرده اند. در تمام مدت حس می کردم یک صدای قدیمی و آشنا که یادآور دیرینگی و اصالت شاهنامه است ، راوی این بخش است.

پروانه یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:35 ب.ظ

«باشگاه کتاب» کتابخانه علامه امینی برگزار می‌کند:
کارگاه راهبردهای تفکر خلاق
دکتر شروین وکیلی

دوشنبه 13 شهریورماه ـ ساعت 5:45 تا 8 پسین
ورود برای همگان آزاد است
نشانی : آفریقا (جردن)، بالاتر از میرداماد و نرسیده به ظفر، بوستان صبا، کتابخانه علامه امینی
سرفصل‌ها:
•تفکر؛ تفکر هنجارین و تفکر خلاق
•مسیرهای نوآوری و کوره‌راه‌های خلاقیت
•گام‌های پنج‌گانه‌ی زایش یک فکر خلاقانه
•مهارکننده‌ها و موانع
•تکنیک‌ها و روش‌های کمکی

پروانه یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:06 ق.ظ

آقای مهران گرامی

از اینکه افتخار دادید و داستان را برایمان خواندید بسیار سپاسگزارم.
صدای شما آوایی است که شنونده را به دورانِ کهن می برد. به نظرم نحوه ی روایت شما مانند یکی از روایتگرانی است که شاید فردوسی همین داستان را از زبان ایشان به نظم در آورده است.
خوانش آن بیت آخر به نظرم بهترین است.

امیدوارم جهان شما و خانوادۀ گرامی همیشه چون بهشتی آراسته و پر از داد و آکنده ا خواسته باد.

مهدی فر زه پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:24 ق.ظ

سلام.
مطلب حوبی بود.
خواندم.

سلام
از همراهی شما سپاسگزارم.
پاسخ شما را در باره واژه «فر» خواندم. به چند منبع مراجعه کردم «فر« و «فره» هر دو یک معنی را دارند و یک ویژگی جان و روان محسوب می شوند. در این باره با ذکر منابع در وبلاگ همایش خواهم نوشت.

نیره حسینی سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:26 ب.ظ

درود بر یاران... بسی سرفکنده، به شرم آمدم / به امید مهر و کرم آمدم/ پس از غیبت دور و دراز / بدانید که با ترس و غم آمدم/ همی عذر دارم به پیش شما/ آخه خیلی کم آمدم... کم آوردم ناجووور...
احازه دارم بیام تو؟ من پشت درم...

به سهم خودم می نویسم:
نیره جان تو همیشه اینجا بودی جایت همیشه محفوظ بود .
چشم به راه خواندن آن نگاه تیزبینت هستم.

پشت در خوب نیست : کَرَم نما و فرودآ، که خانه، خانۀ توست

پروانه سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:21 ق.ظ

دوستان گرامی
چند روزی دسترسی ام به اینترنت محدود خواهد بود.

پروانه سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:09 ق.ظ

فرانک گرامی در وبلاگ همایش با این نشانی:

http://nashibofaraz.blogsky.com/1391/06/06/post-181/

پژوهشی از دکتر یاحقی در باره «کاوس» در «روایات زردشتی» و «ادبیات فارسی» آورده اند.

سارا دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:04 ب.ظ

درودبه شماعزیزان.اگه به داستان اومدن سهراب ودرخواست کاووس ازرستم به خاطرمبارزه باسهراب دقت کنیم واینکه رستم باتاخییربه درباراومدواین باعث خشم کاووس شاه شدودستورقتل رستم رادادبااینکه رستم جان اوویارانش رانجات داده بودومدیونش بودولی کاووس آنقدرخودکامه ومغروربودکه اصلا به این مسئله توجه نکردواین دستورراداد

سارا جان
ورود شما را جمع دوسنان و همراهان خوش آمد گفته و به فال نیک می گیرم.
چه نکته ی خوبی را بیان کردی حال به خصوصیاتی مانند بی خردی و خودکامگی که فردوسی به او داده است باید نمک نشناسی را هم اضافه کرد.
راستی در شاهنامه در باره این خصوصیت واژه یا بیت هایی داریم؟

سیاوش دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:00 ب.ظ http://www.rahekherad.blogfa.com

درود ..در مورد چکامه: جهان، سر به سر، نو شد از شاهِ نو/
از ایران، بر آمد یکی ماهِ نو. دو معنی به ذهنم می رسد..

1- این داستان در آغاز پادشاهی کاووس می باشد، و بدین خاطر از شاه نو استفاده شده است.

2- به هر روی پس از رفتن کاووس به مازندران ، ایران بدون پادشاه بوده و همه نگران و دلواپس سرنوشت بزرگان ایران زمین بودند ، پس از فتح مازندران و بازگشت پیروزمندانه آنها روزگار جدیدی با کاووس برای ایرانیان رقم می خورد....

از پیام شما سپاسگزارم

فرانک دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:36 ق.ظ

درود بر پروانه ی گرامی و یاران همراه
در داستان قبل پرسشی پیش آمده بود درباره ی کاوس شاه و از دست دادن فره ایزدی
در این داستان به لختی برخورد می کنیم که ابیات داستان پیشین را تایید می کند.
جهان، سر به سر، نو شد از شاهِ نو؛
از ایران، بر آمد یکی ماهِ نو.
در این جا عبارت شاه نو و ماه نو عجیب به نظر می رسد و توجیهش تنها با به دست آوردن دوباره ی فر و شکوه شاهی انجام می شود.
بازگشتن فر به کاوس و پیروزی او بر سرزمینی که به گفته ی زال «طلسم است و بند است و جادو پرست» فرصتی دوباره برای شاهی ایران زمین است که به کاوس داده می شود مانند همان فرصتی که ایزد آذر از ایزد سروش می خواهد که به کاوس بدهد و او را نکشد تا از تخمه ی او سیاوش و آن گاه کی خسرو پدید آیند.

درود بر فرانک گرامی
پس از آن پرسش و پاسخ به جایت به دنبال فره، و کاوس رفتم و در آن باره پژوهشهایی را از متون دیگر خواندم ، به من ثابت شد که دکتر کزازی به درستی آن بیت را انتخاب کرده است.

راستی اگر پشتیبانی زال با فرستادن رستم برای نجات آن همه پهلوان که همراه کاوس خودکامه ، اسیر دیو شده و نور از چشمانشان بر تافته بود ، نبود چه بر سر ایران می آمد؟
این قسمت از پیامت :
ایزد آذر از ایزد سروش می خواهد که به کاوس بدهد و او را نکشد تا از تخمه ی او سیاوش و آن گاه کی خسرو پدید آیند.
آیا اشاره ای به متن خاصی از متون کهن است؟

محسن یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:02 ق.ظ http://sedahamoon.blogsky.com

در این روزهای تعطیلی فرصت هایی هست که من حداقل یک و حداکثر دو داستان از این جلد دوم را بخوانم. اگر از دوستان کسی نخوانده دوتا از خوب هایش را برایم نوبت بگذارید.

برای داستان بعدی وقت دارید
می توانیم انتشارش را بگذاریم پس از تعطیلات چون این داستان هنوز بررسی نشده است.

پروانه یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:33 ق.ظ

دوستان گرامی
خواندیم که کاوس بی خرد و خودکامه راه را برای نابودی این همه پهلوان نامدار و نابودی ایران زمین باز کرد ولی نیروی رستم بر دیوان پیروز شد.
در این داستان در شادی ایرانیان در این پیروزی با بیت های شاهنامه شرکت می کنیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد