انجمن شاهنامه خوانی پیوندِ مهر

نامۀ باستان ویرایش دکتر کزازی

انجمن شاهنامه خوانی پیوندِ مهر

نامۀ باستان ویرایش دکتر کزازی

نامه نوشتن کاوس نزد شاه مازندران(1498-1552)


نگاه فردوسی به آرامگاهش


داستان را با آوای فرانک گرامی بشنوید:

از اینجا

یا از اینجا




نامه نوشتن کاوس نزد شاه مازندران

1498یکی نامه ای بر حریرِ سپید،بدوی اندرون،چند بیم و امید،

دبیرِ خردمند بنبشت خوب؛پدید آورید، اندر او، زشت و خوب.
1500نخست آفرین کرد بر دادگر،کز او دید پیدا به گیتی هنر.

خرد داد و گردان سپهر آفرید؛درشتی و تندی و مهر آفرید.
 خداوندِ گردنده خورشید و ماه،که او داد بر نبک و بد دستگاه:
 «اگر دادگر باشی و پاکدین،ز هر کس نیابی بجز آفرین؛
 وگر بدْنهان باشی و بدْکنش،ز چرخِ بلند، آیدت سرزنش.
1505سَزای تو دیدی که یزدان چه کرد!ز دیو و زجادو، برآورْد گَرد.
کنون گر شدی آگه از روزگار،روان و خرد بادت آموزگار!
اگر تختِ خواهی به مازندران،بدین بارگاه آی، چون کِهتران؛
که با چنگِ رستم، نداری تو تاب؛بمانی تو ، بی تخت و بی کام و آب.
اگر تاجِ مازندران بایدت،مگر ز این نشان راه بگشایدت!
1510وگرنه، چو ارژنگ و دیوِ سپید،دلت کرد باید ز جان ناامید».
بخوانْد آن زمان شاه فرهاد را،گزارندۀ تیغِ پولاد را؛
گزینِ سوارانِ آن شهر بود؛ ز پیکار، بی رنج و بی بهر بود.
بدو گفت:«کاین نامۀ پند مند،ببر پیشِ آن دیو ِ جسته زِ بند».
چو از شاه بشنید فرهادِ گُرد،زمین را ببوسید و نامه ببُرد،
1515به مرزی کجا سستْ پایان بٌدند،سوارانِ پولادخایان بدند؛
کسانی که بودند پای از دوال؛لقبشان چنین بود بسیار سال.
بدان شهر بٌد شاهِ مازندران؛هم آنجا دلیران و گٌند آوران.
چو بشنید کز نزدِ کاوسْ شاه،فرستاده آمد سواری ز راه،
ز لشکر تنی چند را برگزید؛از ایشان هنر خواست کآید پدید.
1520چنین گفت:«کامروز مردانگی،جدا کرد نتوان ز دیوانگی.
همه رسم و راهِ پلنگ آورید؛سرِ مردِ جنگی به تنگ آورید».
پذیره شدندش، پر از چین بٌروی؛سخنها نرفت ایچ بر آرزوی.
یکی دست بگرفت و بفشارْدش؛پی و استخوانها بیازارْدش.
نگشت ایچ فرهاد را روی زرد؛نیامد بر او رنجِ بسیار و درد.
1525ببردند فرهاد را نزدِ شاه؛ز کاوس پرسید و از رنجِ راه.
پس، آن نامه بنهاد پیش دبیر؛می و مٌشک بٌد بیخته بر حریر.
چو آگه شد از رستم و کارِ دیوپر از خون شدش چشم و سر پر غریو.
به دل ،گفت:«پنهان شود آفتاب؛شب آید، شود گاهِ آرام و خواب.
ز رستم، نخواهد جهان آرمید؛نخواهد شدن نامِ وی ناپدید».
1530غمی شد ز ارژنگ و دیو سپید؛که شد کشته کولادِ غندی و بید.
چو آن نامۀ شاه یکسر بخواند،دو دیده به خونِ دل اندر نشاند.
فرستاد پاسخ به کاوس کی،که:«بی آبِ دریا، بٌوَد تیره می.
مرا پایگه ز آنِ تو برتر است؛هزاران هزارم فزون لشکر است.
به هر سو که دارند زی جنگ روی،نماند به سنگ اندرون رنگ و بوی.
1535بیارم، کنون، لشکری شیرْفش؛برآرم شما را سر، از خوابِ خٌوَش.
ز پیلانِ جنگی هزار و دویست،-که بارگاه تو یک پیل نیست-
از ایران برآرم یکی تیره خاک؛بلندی ندانند باز از مَغاک».
چو بشنید فرهاد از او داوری،بلندی و تندی و گٌندآوری،
بیامد؛ بگفت آنچه دید و شنید؛همه پردۀ رازِ پنهان درید؛
1540چنین گفت:«کو ز آسمان برتر است؛که رایش به رزم و به کین اندر است».
چنین گفت کاوس با پیلتن،«کز این ننگ، بگذارم این انجمن.
تو را برد باید سویِ وی پیام،که: "من برکشم تیغِ تیز از نیام".
یکی نامه باید چو غرٌنده میغ؛پیامی به کردار ِ برٌنده تیغ».
چنین گفت رستم که:«من بنده ام؛به فرمانِ تو بر زمین زنده ام.
1545شوم، چون فرستاده ای، نزدِ اوی؛به گفتار، خون اندر آرم به جوی».
به پاسخ چنین گفت کاوسْ شاه،که:«از تو فروزد نگین و کلاه. 
پیامی کجا تو گزاری دلیر،بدرٌد دلِ پیل و چنگال ِ شیر».
بفرمود تا رفت پیشش دبیر؛سرِ خامه کرد او چو پیکانِ تیر.
چنین گفت:«کاین گفتنِ نابکار،نه خوب آید از مردمِ هوشیار.
1550اگر سرکشی و فزونی نهی،به فرمان نیایی بسانِ رهی،
بیارم سپاه و تو را بشکرم؛همه کشورت را همی بسپرَم.
روان بد اندیشه دیوِ سپیددهد کرگسان را به مغزت نوید».


واژه نامه:

1512-و1511- فرهاد:یکی از پهلوانان مازندرانی که در نبردهای ایرانیان با مازندرانیان شرکت                                      نداشته است.(ز پیکار بی رنج و بی بهر بود)

                           ذبیح الله صفا از میان شاهان اشکانی پنج تن به نام فرآتس راهمان                                          فٌرهات(پهلوی) و یا فرهاد(فارسی) می داند.(این فرهاد را با فرهاد ایرانی زمان                            کیخسرو نباید یکی دانست)


1513: جسته زبند: مانند گسسته لگام کنایه ای از نافرمان و سرکش(هم اکنون در مازندران                                    "اوسار گسیخته" (اوسار=افسار) به کار می رود)

1515: پولاد خای:کنایۀ ایما از جنگاور و دلیر

1515و1516- سست پایان و دوال پایان:این دو گروه در افسانه های ایرانی مرمانی نمادین که                          پاهای دراز و باریک و نرم دارند.

1524-ایچ:هیچ

1522-بٌروی:ابروی


1526-بیخته:افشانده و پاشیده

         دبیر: نویسنده

 بیت1528:استعاره تمثیلی از« پنهان شدن آفتاب و آمدن شب هنگام آرام خواب» تیره روزی  و نگونبختی و مرگ خواسته شده است.

1532-«بی آبِ دریا بٌود تیره می»

       آب دریا موجب باران می شود تا تاک انگور دهد. یعنی شاه مازندران به کاوس پاسخی درشت می دهد که هستیش در گرو وی است.

1534- رنگ و بوی: زیبایی و آراستگی برونی

1537- برآوردن تیره خاک: نابود کردن

         بلندی ندانند باز از مغاک: آبادیها را با خاک یکسان کردن

1538- داوری: در اینجا به معنی ستیز و ناسازی به کار رفته است

1546- نگین و کلاه: نماد شاهی

1548- خامه: قلم

          سر خامه کرد او چو پیکانِ تیر:تیز کردن قلم  و یا آمادگی برای نوشتن

1552- نوید دادن کرگساران به مغز: کنایه از مرگ او در آینده ای نزدیک

نظرات 17 + ارسال نظر
جعفر چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 09:51 ق.ظ

درود بر آزادگان.ما در مازندران اُسار بُسِستهOsār bosestə را به کار می بریم. شاد باشید

فرزانگان دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:45 ق.ظ http://www.vigol.blogfa.com

درود
از آشنایی با شما خرسند شدم .

درو بر شما
لطف دارید همچنین

قائمی فر جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:35 ق.ظ http://asheghanehay-nasim.blogfa.com

درودبردوست عزیزمان بانواسماعیل زاده .مادرعلی کیکاوسی نژادشاهنامه خوان آغاجاری هستم.ازلطف وپیام محبت آمیزشمااستادبزرگوارسپاسگزارم چشم دراولین فرصت صدای علی رابرایتان میفرستم .عکسهای جشن زادروزعلی دروب راه خردگذاشته شده امیدوارم مشاهده کنیداین جشن درانجمن برگزارشد.علی خیلی دوست داره باشماتلفنی صحبت کنه وبراتون بخونه اگه وقت داشتیدواجازه دادیددریک فرصت مناسب باشماتماس بگیریم.درپناه ایزدسلامت باشید

درود بر مادر پهلوان کوچک علی نازنینمان
بانوی گرامی من استاد نیستم و خواهش می کنم مرا این گونه خطاب نکنید اینجا یک همراه و دانش آموز کوچک همۀ شما دوستان خوب هستم.

چه خبر خوبی عکس هایی از جشن و شادی. طبق برنامه هر روز به راه خرد خواهم رفت.

با کمال افتخار و میل با شما ارتباط خواهم گرفت.
با اجازه آدرس شما را به پیوندها با نام "مادر علی شاهنامه خوان" افزون گردید.

در کنار هم شاد و تندرست باشید

فریدون پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:02 ب.ظ

چو هفت خوان رستم را نهادیم پشت سز
ره شود بی خطر، سهل شود این سفر
بخوانیم شه نامه را با شادی و سرور
نکنیم دگر قصه دیو و جادویی را مرور

نوشتم نیم بند شعری برای خنده
همیشه شاد و پیروز باشید و پاینده

چه خوب که سری به اینجا زدید و از حال شما با خبر شدیم .گفتیم حتما سخت مشغول میزبانی المپیک هستید

محسن پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:22 ب.ظ http://sedahamoon.blogsky.com/1391/05/16/post-28/

به کسانی که بسیار سنگ ایران باستان را به سینه می زنند و باورشان این است که واژه هایی چون به نام خدا، بسمه تعالا، بسم الله الرحمان رحیم، ...... از بعد از انقلاب باب شده عرض می کنم.
اگر شاهنامه را خوانده باشید که شک دارم خوانده باشید، خواهید دید اولین نیم بیت های نامه های نبشته شده در شاهنامه شبیه این هاست:

نخست آفرین کرد بر کردگار
...............
نخست آفرین کرد بر دادگر
...............

****
این کامنت در یکی از یادداشت های نشیب و فراز هم خواهد آمد.

علی کیکاوسی نژاد پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:30 ق.ظ http://asheghanehay-nasim.blogfa.com

درود .خانم اسماعیل زاده من کوچکترین عضوانجمن شاهنامه خوانان اغاجاری هستم ۹سالمه و۳سال هست که باکمک استادم جناب ناصری پورومادرم وتشویق اساتیدانجمنمون اغازکتاب واغازداستان رستم وسهراب راحفظ کرده ام وهرشب تامادرم یک داستان ازشاهنامه رابرام نخونه نمیخوابم حضرت فردوسی راخیلی دوست دارم وافتخارمیکنم که ایرانی هستم وازاشنایی باانجمن شماازطریق مادرم خیلی خوشحالم واقعادستتون دردنکنه مرتب بامادرم به وبتون سرمیزنیم میخونیم ومیشنویم ولذت بردیم.پاینده باشید

درود بر علی فرزند پاک سرزمین خوزستان
امروز تعطیل بودم صبح پس از انجام کارهای خانه آمدم و تا سری به وبلاگستان بزنم .
پیام دوست داشتنی ات را که خواندم ، این پروانه ی بی بال احساس کرد بال در آورده است
پس من با اجازه ات آغاز داستان رستم و سهراب را از اکنون برای صدای تو کنار می گذارم تا به آنجا برسیم.
می توانم خواهش کنم آغاز کتاب را برایم بفرستی تا در همین جا آوای پر ازمهرت رابرای شنیدن دوستان و بازدیدکنندگان این انجمن بگذارم.

دیر زیوی و شاد

فرانک چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:33 ب.ظ

سیاوش گرامی بسیار زیبا نمونه ای مختلف این لخت را نشان داده است. پس در این صورت با همه ی توضیحات سیاوش و معنی دکتر کزازی می توانیم به نتیجه برسیم که شاه مازندران خودش را به دریا و کاوس شاه را به می تشبیه کرده است
یعنی بدون وجود او (شاه مازندران) کاوس شاه رونق و فروغی ندارد.

سیاوش چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:12 ق.ظ

با درود :در مورد این بیت ،که در اینجا: (بی آب دریا،بود تیره می)شاهد تفاوت در تمامی شاهنامه ها هستیم:1_چاپ مسکو: که گر آب دریا بود نیز می 2_ژول مول: که کی آب دریا بود همچو می 3_حاشیه مسکو: که در جام تیر است بی آب و می4_اقبال اشتیانی ، مینوی،نفیسی: که در جام تیر است بی آب می...تصحیح خالقی مطلق با چاپ مسکو یکی است....میترا مهر آبادی در کتاب نثر خودش که بر اساس ژول مول است اشاره ای به معنا نکرده..و فقط همان مصرع را آورده..با دکتر راشد محصل گفتگو کردم فرمودند که مصرع چاپ مسکو بهتر است ..اما فکر میکنم که معنای آن مطابق با چاپ مسکو اینچنین به نظر میرسد که شاه هاماران ، نامه کاووس را جنگ روانی از سوی او میپندارد و به خاطر اینکه به کاووس نشان بدهد که حداقل در جنگ روانی نمیخواهد شکست بخورد ، در پاسخ به کاووس میگوید که اگر تمام آب دریا شراب شده و تو آنها را خورده باشی و ناهوشیار ، مغرور و مست شده باشی، میدانی لشکر و بارگه من از تو بیشتر است.،

درود بر شما
چه مقایسه ی خوبی. زحمت کشیدید. دستتون درد نکنه.

بله این نامه ها و یا گفتگوهای رو در رو و به اصطلاح کُر کُری خواندن بعضی جاها بسیار خواندنی و در اوج یک گیرو دار گاهی بسیار خنده دار هستند .

بروم دوباره داستان را از چشم شما بخوانم ....

فرانک سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:21 ب.ظ

درود بر پروانه ی سخت کوش

1515
به مرزی کجا سستْ پایان بٌدند،/ سوارانِ پولادخایان بدند؛/
کسانی که بودند پای از دوال؛/لقبشان چنین بود بسیار سال.
دوال پایان از موجودات کهن هستند که در سندباد نامه و هزار و یک شب هم از ان نام برده شده اما تا کنون من با پژوهشی که ماهیت دوال پایان را نشان دهد یا وضعیت اساطیری و افسانه ای اش را روشن کند برخورد نکردم البته در کتاب درآمدی بر اهریمن شناسی به طور گذرا اشاره شده که دوال پا نیز اهریمن است. این ابیات شاهنامه که پیش از این در خان پنجم رستم هم آمده ابیاتی هستند که می توانند بسیاری از نکته های اسطوره های و باورهای کهن را بر ما آشکار کنند. در هزار و یک شب دوال پا به صورت پیرمردی تصویر شده که سندباد بحری را فریب می دهد بر گردنش می نشیند و پاهایش را دور گردن او د رهم می پیچاند وی روزگار را بر سندباد تلخ می کند تا عاقبت سندباد به تدبیری از دست او رهایی می یابد.به نظرم این ها قصه های فراموش شده ای هستند.

درود
جالب است که در همه مفاهیم که برشمردی دوال پا موجود یا بهتر بگوییم نمادی اهریمنی است ولی در شاهنامه اهریمنی نیست. شاید هم موجود و یا نمادی دو گانه است.

برای لبخند:
نخستین بار که این مفهم دوال پا ذهنم را سخت به خود مشغول کرده بود چشمم به عروسک های باربی افتاد که که در اتاق دختری کنار هم نشسته بودند چشمانم به پاهای درازشان خیره شد و لبخندی زدم و گفتم :آها دوال پایان را پیدا کردم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:49 ق.ظ

-«بی آبِ دریا بٌود تیره می»

آب دریا موجب باران می شود تا تاک انگور دهد. یعنی شاه مازندران به کاوس پاسخی درشت می دهد که هستیش در گرو وی است.
این مصرع ذهنم را مشغول کرده و همیشه هم همین طور بوده
در نسخه ی مسکو می گوید
«که گر آب دریا بود نیز می» در هر دو حات کنایه ای وجود دارد که احتمالا اشاره به یک مسئله ای یا دشنامی دارد که آن را پیدا نکردم در نتیجه این مصرع از مصرع عای مجهول برایم هست. در واقع می خواهم بدان وجه شناخت این پاسخ درشت شاه مازندران به شاه کاوس چیست؟

این هم نکته ای است باید بیشتر در این باره جستجو کرد.

محسن دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:25 ب.ظ http://after23.blogsky.com/1391/05/06/post-423/

فکر کنم اینجا دیگر از نظر صداهای دوستان خاموش شدنی نیست. و چه خوب.
دست مریزاد خانم فرانک.
همیشه بمانید و بخوانید.

پروانه دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:53 ب.ظ

فرانک گرامی
بسیار خوشحالم که به جمع شاهنامه خوانان پیوستی و این بار داستان را با آوای استوارت می شنویم.
بسیار سپاسگزارم

به هرکار بخت تو پیروز باد /همه روزگار ِ تو نوروز باد

hosna دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:53 ب.ظ http://www.137013801390.blogfa.com

داستان بسیار زیبایی بود .
ادامه اش تو آپ بعدیه؟؟

بله هفته ای یک داستان داریم.
شما که به فضا علاقه مندیدحتماامرو خیلی خوشحالید که این سفینه کیوریاسیتی (یا کنجکاوی) پس از طی500 میلیون کیلو متر به مریخ رسید

شاید هزار سال دیگه آدم ها در کرات دیگه بنشینند و بخوانند هزار سال پیش این سفینه به مریخ رسید و پس از دو سال اطلاعات فرستادن آدم ها فهمیدند مریخ می تواند جایی باشد که از آنجا به کره ... بروند

پروانه دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:38 ب.ظ

حماسه امروز:
http://news.yahoo.com/mars-rover-curiosity-nears-break-landing-attempt-002742981.html

فرانک دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:48 ب.ظ

درود
در مورد تفاوت قربانی ضحاک با قربانی ها مثال زده شده در مقال در نظرات همایش نوشتم. بخش اهریمن پرستی و قربانی های انسانی.
خوشحال می شوم راهنمایی ام کنید و دانسته هایتان را بدانم و از شما بیاموزم.
این نکته را بگویم:
در به (حرف اضافه)، به حرف ه، های ناملفوظ گفته می شود که نوشته می شود اما خوانده نمی شود.
و در به (با نام دیگر آبی) حرف ه ملفوظ است که هم خوتانده و هم نوشته می شود. در ضمن اگر قرار به ساده کردن نوشتار کلمات باشد زبان فرانسوی و انگلیسی و المانی و روسی بیش ترین نیاز رادارند که کلی حروف در آن ها نوشته می شود اما خوانده نمی شود یا حرفی نوشته می شود و چیزی دیگر تلفظ می شود اصلا چرا آلمانی ها سه حرف sch را می نویسند تا یک حرف ش را تلفظ کنند؟

درود
فرانک جان یادداشت ها و پیام هایت را در وبلاگ همایش دنبال می کنم. دو روزی به دلیل کار اداره مخابرات اینترنت نداشتیم و فرصت وبگردی کافی نداشتم. کلا سها دکتر ماحوزی هم به شدت وقت های خالی مرا گرفته است اگر فایلهایی که برایت را فرستادم گوش کرده باشی می بینی باید خیلی فشرده خودم را باید برای کلاس های شنبه آماده کنم و من هم عادت به تند خوانی شاهنامه ندارم امیدوارم در این یکی دو روزی عقب ماندگی ام را در "اهرمن شناسی" جبران کنم .
پیام های انتقادی ات را خواندم و یاد گرفتم.

"به"و"ب" " جهت اطلاع دوستان این بحثی است که در یکی از یادداشت های محسن گرامی پیش آمده است.
می توانید پیامتان را همانجا بنویسید. با شما هم رای هستم . واین موضوع به راحتی دست زدن به واژه ها کار درستی نمی دانم.

این روزها بدون توجه به تاریخ و ریشه ،واژه ها دچار تغییر و یا جایگزین می شوند
یک مثال که این روزها شاید همه ما با آن برخورد کرده ایم را اینجا می نویسم:
مهمانان خارجی یا ایرانی خارج رفته رفته واژه "wow"آن هم به شکل غلیظش را با خودشان سوغات می آورند و این واژه خیلی سریع تو دهن ها می افتد .
به قدری از شنیدن این واژه از کوره در می روم که طرف مقابل به چشم یک متعصب نادان به من نگاه می کند.
وقتی خودمان خیلی قشنگ "وای" را داریم که با چند لحن شادی و شگفتی و تندی و.. می توایم استفاده کنیم چرا باید مانند طوطی تا شنیدیم یکی گفت woooWWW ما هم وای خودمان را به باد فراموشی بسپرم.
در ضمن این "وای" ما ریشه در "وایو" ایزد باد دارد که باز هم ریشه در مفاهیم دیگر که دراز گویی بس است.

زبان ما به همین راحتی مورد هجوم است پس بیاییم با دست خودمان خراب ترش نکنیم.
من اینجا از همه ی دوستان می خواهم هر بار اشتباهی از من دیدند همینجا به من یاد دهند که چگونه بنویسم .
با سپاس فراوان از همفکری و همراهی هایت.

محسن شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:33 ب.ظ http://after23.blogsky.com/1391/05/06/post-423/

این نامه نبشتن کاوس نزد شاه مازندران را با صدای کی باید بشنویم؟

خانم فرانک که شوربختانه سرما خورده اند و صدایشان گرفته است.امیدوارم به زودی حالشان خوب شود.

پروانه جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:04 ب.ظ

.

با درود به دوستان و همراهان گرامی
هفت خوان را پشت سر گذاشتیم با پیام سرِ انجمن شاهنامه خوانان آغاجاری سیاوش گرامی:

"رستم، نگهدارنده و رهاننده ایران، جاودانه زنده است..در اینجا باید صحنه ای را به خاطر آورد که رستم اسب خود را می گیرد و چوپان به او میگوید: مر این را بر و بوم ایران بهاست/بر این بر تو خواهی جهان کرد راست.

برداشت از: (کتاب ساختار و قالب در شاهنامه فردوسی اثری از کورت هاینریش هانزن آلمانی، (نبرد رستم با دیو سفید ، چاپ دوم صفحه 138)"

همین زمان که این داستان سرگرم انتشار بود سری به انجمن دوستان آغاجاری زدم و خبر بسیار خوشی خواندم ، فرزندی نازنین آقای مرتضی امینی پور پا به جهان گشودند. چشم بر جهان گشودن این کودک در خانوداه ای با فرهنگ و رای ، بر همه ی دوستاران ادب و فرهنگ خجسته و خرٌم باد.
امیدواربم روزی با کودک این انجمن سروین نازنین با هم شاهنامه بخوانند و ما سرا پا گوش شویم.
برای خانواده ی آقای مرتضی سالیانی دراز با شادی و تندرستی در کنار هم و باهم آرزومندیم.

انتخاب عکس:
این تندیس فردوسی که تندیس بسیار شایسته و بایسته ای از فردوسی است را گردانندگان آرامگاه جابجا می کنند و گاهی هنگام نوروز در برابر راه ورودی بازدیدکنندگان آرامگاه می گذارند.
امروز که می خواستم این داستان را پست کنم به دنبال عکسی بودم و در گوشه ی ذهنم هفت خوان را نگاه می کردم به این عکس که رسیدم یاد گفته ی شهرزاد افتادم که این جای تندیس را بیشتر از همه دوست دارد چون فردوسی به آرامگاهش نگاه می کند و شاید به شاهکارش می اندیشد. امیدوارم دوستان هم از این انتخاب خشنود باشند.


پ.ن:برای دسترسی به آدرس دوستان ، در حاشیه سوی چپ ، قسمت «لینک ها» روی لینک «پیوندها» تقه بزنید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد