داستان را از اینجا گوش کنید(ترانه، سالار،پروانه)
با سپاس ویژه از فرناز
517 | چو اغریرث آمد ز آمل به ری، | ز کردارِ او آگهی یافت کَی. |
بدوگفت:«کاین چیست کانگیختی، | که با شهد حنظل برآمیختی ؟ | |
بفرمودمت کاین بَدان را بُکش؛ | که جایِ خِرَد نیست و هنگام هُش. | |
520 | بدانش نباشد سرِ جنگجوی؛ | نباید، به جنگ اندرون، آبروی. |
سرِ مَردِ جنگی خِرَد نسپرد؛ | که هرگز نیامیخت کین با خرد». | |
چنین داد پاسخ به افراسیاب، | که:« لختی بباید همی شرم و آب. | |
هر آنگه کِت آید به بَد دسترس، | ز یزدان بترس و مکن بَد به کَس؛ | |
که تاج و کمر چون تو بیند بسی؛ | نخواهد شدن رام با هر کسی. | |
525 | یکی پر زدانش، یکی بی خِرَد؛ | خِرَد را سرِ دیو کی درخورَد؟» |
سپهبَد برآشفت،چون پیلِ مست؛ | به پاسخ، به شمشیر یازید دست. | |
میانِ برادر به دو نیم کرد، | چنان بی وفا، ناهشیوار مرد. | |
چو از کارِ اغریرثِ نامدار | خبر شد سویِ زالِ سامِ سوار، | |
چنین گفت:کاکنون سرِ بخت اوی | شود تار و بیران شود تختِ اوی». | |
530 | بزد نایِ رویین و بربست کوس؛ | بیاراست لشکر چو چشمِ خروس. |
سپهبد سویِ پارس بنهاد روی؛ | همی رفت،پرخشم و دل کینه جوی. | |
ز دریا به دریا، همی مرد بود؛ | رخِ ماه و خورشید پر گَرد بود. | |
چو بشنید افراسیاب این سَخُن، | که دستانِ جنگی چه افگند بُن، | |
بیاورد لشکر سویِ خوارِ ری؛ | بیاراست جنگ و بیفشارد پی. | |
535 | طلایه، شب و روز، در جنگ بود؛ | تو گفتی که گیتی بر او تنگ بود. |
مبارز همی کشته شد،بر دو روی؛ | همه نامدارانِ پرخاشجوی. |
518- حنظل: میوه ای بسیار تلخ که در پارسی کَبَست خوانده می شود و «نماد گونه» تلخی و ناخوشایندی است در برابر شهد که انگبین است
سلام
مدتی بود از شاهنامه خوانی به دلایلی دور افتاده بودم امروز شنیدم و لذت بردم خوب خواندید و سرشار از احساسی که در من پر بود.
شامان باشید و شکوه زندگی را لحظه به لحظه دریابید.
سلام
از اینکه شما را اینجا می بینم بسیار خوشحالم.
دیر مانید و شاد بزید
سپاسگزارم
سلام .
سپاس گزارم .
وقیران ؟
سلام
از توجه شما بسیار سپاسگزارم
وقیران هم اصلاح شد
سلام .
پرسش هایی که پیش آمد .
کَی = افراسیاب؟
که جایِ خِرَد نیست و هنگام هُش؟
که هرگز نیامیخت کاین(کین) با خرد».
شود تار و ( بِیران شود تختِ اوی)؟
بیاراست (لشکر چو چشمِ خروس)؟
مبارز همی کشته شد،(بر دو روی)؟
درود
کی: بزرگ - پادشاه- در اینجا اشاره ای است به افراسیاب
که جایِ خرد نیست هنگامِ هش: با توجه به بیت پیش و مصرع نخست بیت یعنی وقت کین خواهی ، جای خرد و هوشمندی نیست.
«کاین» اشتباه تایپ ی بود که با توجه شما اصلاح شد و درست آن «کین» وارد شد.
«بیران» هم یک کسره اضافه داشت که پاک شد.
بیران: ویران-قبلا این شکل از «ویران »به کار می رفت
چشم خروس: نماد آراستگی و زیبایی و رنگارنگی
بر دو روی: از هر دوطرف مبارزان کشته شدند
بیتی که به آن اشاره کردید:
.../که جایِ خرد نیست و هنگام هش
سر مرد جنگی خرد نسپرد/ که هرگز نیامیخت کین با خرد
مفهومی است که ذهن مرا هم در گیر کرده است. این کین خواهی در شاهنامه ریشه ی جنگهای ایران و توران است.
ای جاااااااااااانم .
چه گروه ِ دوست داشتنی ِ نازنینی.
مرسی که با هم خوندید. مرسی که صدای هر سه تاتون رو این جا داشتیم.
اصلن من این فایل رو میگذارم دم دست که هر وقت دلم برای صداتون تنگ شده ، گوش بدم.
بعدش هم همین الان فکر کردم یعنی می شه یه روز همه مون یه جا جمع بشیم و هر کسی چند بیت بخونه و اون فایل رو بذاریم توی وبلاگمون؟
یک فایل از صدای همه ی اون هایی که این جا رو دنبال می کنن.
به قول آقای مهدی بهشت عزیز :
بله با هم خواندن یک مزه خاصی میده. امیدوارم یه روزی بتونیم دور هم جمع شیم و با هم بخونیم.
همیشه دوست دارم مهربان
درود به فریدون گرامی
الزامن یک جمله پرسشی با ادوات استفهام (آیا، کجا، چرا و ...) آغاز نمی شود و در این موارد فعل پرسشی بار سوالی بودن جمله را به دوش می کشد و گاهی هم این واژه ها در معنای بیت پنهان هستند و تنها معنای جمله یا نشانه استفهام خواننده را پرسشی بودن جمله راهنمایی می کند.
در مصراع مورد اشاره شما دو جمله داریم،
1- بدو گفت
2- کاین چیست کانگیختگی (این که انگیختی چیست؟)
پس از جمله اول (بدو گفت)، جمله دوم به صورت نقل قول بیان شده که توضیح و پیام عبارت قبلی است و فکر می کنم این جمله دوم می تواند جدا از جمله نخست، اجزا و کاربری خاص خودش را داشته باشد و الزامن نیازی نباشد که محتوای جمله نخست را با جمله دوم که پرسشی است، هماهنگ کنیم.
بدوگفت:«کاین چیست کانگیختی،
که با شهد حنظل برآمیختی ؟
این بیت میبایستی بصورت زیر باشد
زو پرسد:«کاین چیست کانگیختی،
که با شهد حنظل برآمیختی ؟
* زو = از او = ز او
وقتی جمله حالت استفهامی دارد مگر نباید با واژه استفهامی شروع شود ؟
**************
پوزش از اینکه از یادم رفت که نامم را در پیام قبلی بنویسم
چه بیت پر معنی و پر کاربردی را برداشتید!
پاسخ این پرسش فنی با شهرزاد گرامی.
راستی چرا شما این همراه دیرینه را نشاختم؟ این من هستم که باید پوزش بخواهم.
همین حالا که فایل رو دانلود کردم، سه بار پشت سر هم گوش کردم. اجرا عالی بود، لحنها حماسی و هماهنگ با معنی بیتها. دست مریزاد
تو همیشه به ما مهربانی!
شما هم ما را بی نصیب نگذارو تر تیب خواندن یک داستان خانوادگی رو برای ما بده.
همینطور دوستان دیگر
دوباره سلام
دوباره که گوش دادم با خودم گفتم نکنه من اشتباه نوشته باشم اسم فیروز خان رو با سالار
:)
اگر که اشتباه شده ببخشید
سلام
این خواندن ما داستان داشت. شب پیشش فیروز نشست خوند و فهمیدیم میکروفن اشکال پیدا کرده داستان رو که با صدای استاد گذاشتم محسن گرامی یک پیام بلندی گذاشتند و که چقدر تو تنبلی و.. کلی دعوام کردند یعنی چوبشونو احساس کردم!
پیش خودم گفتم : چوب معلم گله هر کی نخوره خٌله
این بود که به سالار و ترانه گفتم داستان اینجوریه میکروفن خرابه با میکروفن کامپیوتر هم صدای فن خرابش می کنه ... دو تایی گفتن ما می خونیم و میکروفن رو هم درست می کنیم .
خوب من هم بالا سرشون سه بار خواندیم و این شد. فیروز هم که مشغول تلفن بود دیر رسید وقتی گوش کرد گفت صدای تو دوره و این قبول نیست و می خواست خودش هم بخونه.که چون سالار باید به درسهاش می رسید تمومش کردیم.
این بود که فیروز جا موند . پس بی راه نگفتی او هم همون دور و برها بود..
سلام
بی نهایت زیبا بود
چقدر قوی وزیبا
....
خسته نباشید
خسته نباشید
بدوگفت:«کاین چیست کانگیختی،
که با شهد حنظل برآمیختی ؟
این بیت میبایستی بصورت زیر باشد
زو پرسد:«کاین چیست کانگیختی،
که با شهد حنظل برآمیختی ؟
* زو = از او = ز او
افتخار آشنایی با چه کسی را دارم؟
این بیت از بیت های بسیار گران این داستان است .
در این بیت هیچ اشتباه تایپی وجود ندارد. شما از چه نسخه ای بیت را برداشته اید؟
رویه نخست تازهها انجمنها برگزاری همایش جشن اسفندگان در 1 اسفندماه 1390
برگزاری همایش جشن اسفندگان در 1 اسفندماه 1390
دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۰ ساعت ۲۳:۳۹
انجمن ایلام شناسی ایران همایش جشن ملی اسفندگان را در روز دوشنبه 1 اسفندماه 1390 خورشیدی، از ساعت 18 تا 20برگزار می کند. در این همایش دکتر هوشنگ طالع به سخنرانی خواهد پرداخت.
همچنین در همایش جشن اسفندگان، با برنامههای اجرای موسیقی محلی، نقالی شاهنامه و شعرخوانی همراه خواهد بود.
مکان برگزاری همایش واقع در بزرگراه جلال آل احمد، آغاز بزرگراه کردستان، تالار ایوان شمس است.
به به. شما سه تن، آسی رو کردید.
دست مریزاد. خیلی خوب بود. امیدوارم همکاری این تیم ادامه پیدا کند.
خوشحالم که خوشایند بود.
دکلمه ها جالب بود . درود شکوفای بهاران بر شما خوبان.
سپاسگزارم
با درود به دوستان و همراهان گرامی
اغریرث:
فردوسی همواره از اغریرث به خوبی یاد می کند:
480و 150:اغریرثِ هوشمند
483و 492:اغریرث پر خرد
495 گرانمایه اغریرثِ نیک پی
505-اغریرث نیکخواه.
تا اینجا خواندیم در چهار جای اغریرث هوشمندی به خرج داده است:
یک: همان ابتدا با سخنانش خواست پشنگ را راضی کند از فکر حمله به ایران بگذرد که نتوانست.
دو: هنگام آغاز نبرد وقتی دو لشکر مقابل هم قرار می گیرند ، برای بالا نگرفتن جنگ ، می گوید بهتر است بارمان به میدان نرود . در اینحا هم بارمان به میدان می رود و قبادِ پیر ،برادر قارن را کشت .
سه:هنگامی که نوذر و پهلوانان ایرانی به دست افراسیاب اسیر بودند و زال و قارن در پاسخ به حمله ی تورانیان به زاولستان، لشکر تورانیان را تار و مار کردند،افراسیاب کینه خواه سر نو ذر را از تن جدا کرد و تصمیم داشت دیگر اسیران را بکشد که اغریرث از افراسیاب خواست اسیران را به او بسپارد تا در ساری زندانیشان کند.و اسیران را از چنگ افراسیاب بیرون آورد و اقراسیاب اغریرث و اسیران ایرانی را در ساری می گذارد و به ری می رود.
چهار: در داستان پیش خواندیم اغریرث همه اسیران را به روشی هوشمندانه آزاد کرد و از ساری به سوی ری ُ جایی که افراسیاب رفته بود، حرکت کرد.
دنباله ی داستان را می خوانیم...